برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 08 - رستم از دید فردوسی

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 08 - رستم از دید فردوسی
***
رستم از دید فردوسی:

شگفتی بگیتی ز رستم بس است/کزو داستان بر دل هرکس است-
سر مایهٔ مردی و جنگ ازوست/خردمندی و دانش و سنگ ازوست-
بخشکی چو پیل و بدریا نهنگ/خردمند و بینادل و مرد سنگ-

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (68) - پند گودرز به طوس ِ نوذر

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (68) - پند گودرز به طوس ِ نوذر
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند سرزنش آمیز گودز بر بالین فرود به طوس نوذر:

سیاوش بد خفته بر تخت زر/ابا جوشن و تیغ و گرز و کمر-
برو زار بگریست گودرز و گیو/بزرگان چو گرگین و بهرام نیو-
رخ طوس شد پر ز خون جگر/ز درد فرود و ز درد پسر-
که تندی پشیمانی آردت بار/تو در بوستان تخم تندی مکار-
چنین گفت گودرز با طوس و گیو/همان نامداران و گردان نیو-
که تندی نه کار سپهبد بود/سپهبد که تندی کند بد بود-


جوانی بدین سان ز تخم کیان/بدین فر و این برز و یال و میان-
بدادی بتیزی و تندی بباد/زرسپ آن سپهدار نوذرنژاد-
ز تیزی گرفتار شد ریونیز/نبود از بد بخت ما مانده چیز-
هنر بی‌خرد در دل مرد تند/چو تیغی که گردد ز زنگار کند-

چنینست هرچند مانیم دیر/نه پیل سرافراز ماند نه شیر-
دل سنگ و سندان بترسد ز مرگ/رهایی نیابد ازو بار و برگ-


پند گودرز به طوس، در نبرد هماون:
اگر یک بیک تن بکشتن دهیم/وگر تاج گردنکشان برنهیم-
چنین است فرجام آوردگاه/یکی خاک یابد یکی تاج و گاه-
ز گودرز بشنید طوس این سخن/سرش گشت پردرد و کین کهن-

بهادر امیرعضدی

حرمت "ریش سفیدی" در شاهنامه

و.ک(107)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***
حرمت "ریش سفیدی" در شاهنامه
***

کیخسرو و گرفتن درفش کاویانی از طوس و سپردن به فریبرز:

چو این نامه خوانی هم اندر شتاب/ز دل دور کن خورد آرام و خواب-
سبک طوس را بازگردان بجای/ز فرمان مگرد و مزن هیچ رای-
سپهدار و سالار زرینه کفش/تو می باش با کاویانی درفش-
بیاورد طوس آن گرامی درفش/ابا کوس و پیلان و زرینه کفش-
بنزد فریبرز بردند و گفت/که آمد سزا را سزاوار جفت-
برفت و ببرد آنک بد نوذری/سواران جنگ آور و لشکری-


کیخسرو طوس را از میدان جنگ فرا میخواند:
بنزدیک شاه آمد از دشت جنگ/بره‌بر نکرد ایچ‌گونه درنگ-
زمین را ببوسید در پیش شاه/نکرد ایچ خسرو بدو در نگاه-
بدشنام بگشاد لب شهریار/بران انجمن طوس را کرد خوار-
ازان پس بدو گفت کای بدنشان/که کمباد نامت ز گردنکشان-
نترسی همی از جهاندار پاک/ز گردان نیامد ترا شرم و باک-
نگفتم مرو سوی راه چرم/برفتی و دادی دل من به غم-
نخستین بکین من آراستی/نژاد سیاوش را کاستی-
برادر سرافراز جنگی فرود/کجا هم چنو در زمانه نبود-
بکشتی کسی را که در کارزار/چو تو لشکری خواستی روزکار-
وزان پس که رفتی بران رزمگاه/نبودت بجز رامش و بزمگاه-
ترا جایگه نیست در شارستان/بزیبد ترا بند و بیمارستان-
ترا پیش آزادگان کار نیست/کجا مر ترا رای هشیار نیست-
سزاوار مسماری و بند و غل/نه اندر خور تاج و دیهیم و مل-

کیخسرو حرمت ریش سپید طوس را نگاه می دارد:
نژاد منوچهر و ریش سپید/ترا داد بر زندگانی امید-
وگرنه بفرمودمی تا سرت/بداندیش کردی جدا از برت-
برو جاودان خانه زندان توست/همان گوهر بد نگهبان توست-

ز پیشش براند و بفرمود بند/به بند از دلش بیخ شادی بکند-


بهادر امیرعضدی

کیخسرو، سپهسالاری طوس را به فریبرز واگذار میکند

و.ک(108)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***

کیخسرو، بخاطر نابخردی طوس نوذر در مرگ فرود، او را برکنار میکند.

*** 

کیکاووس سپهسالاری طوس را به فریبرز واگذار میکند:
یکی نامه بنوشت پر آب چشم/ز بهر برادر پر از درد و خشم-
بسوی فریبرز کاوس شاه/یکی سوی پرمایگان سپاه-

دریغ آنچنان گرد خسرونژاد/که طوس فرومایه دادش بباد-
اگر پیش از این او سپهبد بدست/ز کاوس شاه اختر بد بدست-
چو این نامه خوانی هم‌اندر شتاب/ز دل دور کن خورد آرام و خواب-
سبک طوس را بازگردان بجای/ز فرمان مگرد و مزن هیچ رای-
سپهدار و سالار زرینه کفش/تو می باش با کاویانی درفش-
فریبرز بنهاد بر سر کلاه/که هم پهلوان بود و هم پور شاه-

برزم اندرون نیز خواب آیدش/چو بی می‌نشیند شتاب آیدش-
هنرها همه هست نزدیک اوی/مبادا چنان جان تاریک اوی-
چو این نامه خوانی هم‌اندر شتاب/ز دل دور کن خورد آرام و خواب-
سبک طوس را بازگردان بجای/ز فرمان مگرد و مزن هیچ رای-
سپهدار و سالار زرینه کفش/تو می باش با کاویانی درفش-
سرافراز گودرز ازان انجمن/بهر کار باشد ترا رای زن-
مکن هیچ در جنگ جستن شتاب/ز می دور باش و مپیمای خواب-
بتندی مجو ایچ رزم از نخست/همی باش تا خسته گردد درست-

ترا پیش رو گیو باشد بجنگ/که با فر و برزست و چنگ پلنگ-

بهادر امیرعضدی

گستاخی بیژن

و.ک(109)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
گستاخی بیژن
***
گیو به تژاو:
تو این اندکی لشکر من مبین/مراجوی با گرز بر پشت زین-
من امروز با این سپاه آن کنم/کزین آمدن تان پشیمان کنم-

بیژن به گیو:
چنین گفت بیژن بفرخ پدر/که ای نامور گرد پرخاشخر-
سرافراز و بیداردل پهلوان/به پیری نه آنی که بودی جوان-
ترا با تژاو این همه پند چیست/به ترکی چنین، مهر و پیوند چیست-
همی گرز و خنجر بباید کشید/دل و مغز ایشان بباید درید-
برانگیخت اسپ و برآمد خروش/نهادند گوپال و خنجر بدوش-
همی شد گریزان تژاو دلیر/پسش بیژن گیو برسان شیر-
خروشان و جوشان و نیزه بدست/تو گفتی که غرنده شیرست مست-
یکی نیزه زد بر میان تژاو/نماند آن زمان با تژاو ایچ تاو-
بیفگند نیزه بیازید چنگ/چو بر کوه بر غرم تازد پلنگ-
بدان سان که شاهین رباید چکاو/ربود آن گرانمایه تاج تژاو-
که افراسیابش بسر برنهاد/نبودی جدا زو بخواب و بیاد-

بهادر امیرعضدی