برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (80) - پند پیران به گیو

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (80) -  پند پیران به گیو
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند پیران به گیو:

مرا مرگ بهتر ازان زندگی/که سالار باشم کنم بندگی-
یکی داستان زد برین بر پلنگ/چو با شیر جنگ آورش خاست جنگ-
بنام ار بریزی مرا گفت خون/به از زندگانی بننگ اندرون-


بهادر امیرعضدی

ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 6 - جبر انگاری فردوسی

و.ک(003,6)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 6 - جبر انگاری فردوسی
***
جبر انگاری فردوسی
***
گریزی از جبر ِ دهر(اراده یزدان) نیست:

چو یزدان چنین راند اندر بوش/بران بود چرخ روان را روش-
کس از داد یزدان نیابد گریغ/وگر چه بپرد برآید به میغ-
سنان گر بدندان بخاید دلیر/بِدرّد ز آواز او چرم ِ شیر،
گرفتار فرمان یزدان بود/وگر چند دندانش سندان بود


بهادر امیرعضدی

ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 5 - جبر انگاری فردوسی

و.ک(003,5)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 5 - جبر انگاری فردوسی
***
جبر انگاری فردوسی:
***
حکیم از جبر دهر و از رستم و نشناختن سهراب میگوید:

نشان پدر جست و با او نگفت/همی داشت آن راستی در نهفت-
تو گیتی چه سازی که خود ساخت‌ست/جهاندار ازین کار پرداخت‌ست-
زمانه نبشته دگرگونه داشت/چنان کاو گذارد بباید گذاشت-


بهادر امیرعضدی

ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 4 - جبر انگاری فردوسی

و.ک(003,4)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 4 - جبر انگاری فردوسی
***
جبر انگاری فردوسی:

چنینست کردار چرخ بلند/به دستی کلاه و به دیگر کمند-
چو شادان نشیند کسی با کلاه/بخم کمندش رباید ز گاه-
چرا مهر باید همی بر جهان/چو باید خرامید با همرهان-
چو اندیشهٔ گنج گردد دراز/همی گشت باید سوی خاک باز-
اگر چرخ را هست ازین آگهی/همانا که گشتست مغزش تهی-
چنان دان کزین گردش آگاه نیست/که چون و چرا سوی او راه نیست-
بدین رفتن اکنون نباید گریست/ندانم که کارش به فرجام چیست-

هفت در شاهنامه - 3 - هفت گردان

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
هفت در شاهنامه - 3 - هفت گردان
***
هفت گرد با رستم برای نجات بیژن از چاه:

بفرمود رستم بسالار بار/که بگزین ز گردان لشکر هزار-
ز مردان گردنکش و نامور/بباید تنی چند بسته کمر-
چو گرگین و چون زنگهٔ شاوران/دگر گستهم شیر جنگ آوران-
چهارم گرازه که راند سپاه/فروهل نگهبان تخت و کلاه-
چو فرهاد و رهام گرد دلیر/چو اشکش که صید آورد نره شیر-
چنین هفت یل باید آراسته/نگهبان این لشکر و خواسته-

و
چو آمد بر سنگ اکوان فراز/بدان چاه اندوه و گرم و گداز-
چنین گفت با نامور هفت گرد/که روی زمین را بباید سترد-
بباید شما را کنون ساختن/سر چاه از سنگ پرداختن-
پیاده شدند آن سران سپاه/کزان سنگ پردخت مانند چاه-
بسودند بسیار بر سنگ چنگ/شده مانده گردان و آسوده سنگ-

بهادر امیرعضدی