برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

رجز خوانی در شاهنامه - ۲۲ - رجز خوانی شنگل برای رستم

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
رجز خوانی در شاهنامه - ۲۲ - رجز خوانی شنگل برای رستم:
***
رجز خوانی، از فراز های شور انگیز و گرمی بخش آوردگاه نبرد های تن به تن یلان در شاهنامه.
***
رجز خوانی دو همآورد، در هنگامه ی رزم.
***
رجز خوانی شنگل برای رستم:

بغرید شنگل ز پیش سپاه/منم گفت گرداوژن رزم‌خواه-
بگویید کان مرد سگزی کجاست/یکی کرد خواهم برو نیزه راست-
چو آواز شنگل برستم رسید/ز لشکر نگه کرد و او را بدید-
بدو گفت هان آمدم رزمخواه/نگر تا نگیری بلشکر پناه-
چنین گفت رستم که از کردگار/نجستم جزین آرزوی آشکار-
که بیگانه‌ای زان بزرگ انجمن/دلیری کند رزم جوید ز من-
نه سقلاب ماند ازیشان نه هند/نه شمشیر هندی نه چینی پرند-
پی و بیخ ایشان نمانم بجای/نمانم بترکان سر و دست و پای-
بر شنگل آمد به آواز گفت/که ای بدنژاد فرومایه جفت-
مرا نام رستم کند زال زر/تو سگزی چرا خوانی ای بدگهر-
نگه کن که سگزی کنون مرگ تست/کفن بی‌گمان جوشن و ترگ تست-

(101) - اصطلاح ِ "هر کسی آن درود کار که کشت"، در شاهنامه ی فردوسی .

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
 (101) -  اصطلاح ِ "هر کسی آن درود کار که کشت"، در شاهنامه ی فردوسی .
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
اصطلاح "هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت" در شاهنامه
***
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت:

ندارد کسی با تو این داوری / ز تخم  پراکند خود بر خوری -


بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (79) - پند رستم

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (79) -  پند رستم
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
گفتار رستم:

چو رستم نگه کرد خیره بماند/جهان آفرین را فراوان بخواند-
چنین گفت کین روز ناپایدار/گهی بزم سازد گهی کارزار-
همی گردد این خواسته زان برین/بنفرین بود گه گهی بفرین-
زمانه نماند برام خویش/چنینست تا بود آیین و کیش-
یکی گنج ازین سان همی پرورد/یکی دیگر آید کزو برخورد-

بهادر امیرعضدی

شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 15 - رستم از دید سپاهیان

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 15 - رستم از دید سپاهیان
***
رستم از دید سپاهیان، پس از پیروزی در جنگ هماون:

بزرگان برو خواندند آفرین/که بی‌تو مبادا کلاه و نگین-
کسی را که چون پیلتن کهترست/ز گرودن گردان سرش برترست-
پسندیده باد این نژاد و گهر/هم آن بوم کو چون تو آرد ببر-
تو دانی که با ما چه کردی بمهر/که از جان تو شاد بادا سپهر-
همه مرده بودیم و برگشته روز/بتو زنده گشتیم و گیتی‌فروز-

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه – ( بخش 10 ) ستایش رستم، "یزدان پاک" را

 
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 
 *** 

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه –  ( بخش 10 ) ستایش رستم، "یزدان پاک" را پس از پیروزی در نبرد هماون.

***

شاهان و پهلوانان در شاهنامه، بنا به رسمی نا نوشته و معمول پس از نیایش، به پاس پیروزی شان به میگساری می نشینند.

***

نیایش، در شاهنامه، همواره بر بنیاد "مهر" آگینِ سپاسمندی و پاسداشت ِ توجه و حمایت ِ یزدانِ دادگر استوارست. نه بر "کاهِ روی آبِ" تمنّای بخشایشِ گناه و سیاهکاری.
 منش، روش، و کنش ِ سرداران و پهلوانان شاهنامه، بر سقف و ستون ِ راستی، خود باوری و اعتماد ِ به نفس بنا شده و بر همین مبنا، استغاثه، کرنش و لابه را بر نمی تابند  - "بخش دهم"
***
رستم پس از پیروزی در نبرد هماون، یزدان پاک را سزاوار ستایش می بیند:

 کنون گر همه پیش یزدان پاک/بغلتیم با درد یک یک بخاک-
سزاوار باشد که او داد زور/بلند اختر و بخش کیوان و هور-
مبادا که این کار گیرد نشیب/مبادا که آید بما بر نهیب-
کنون جامهٔ رزم بیرون کنید/بآسایش آرایش افزون کنید-
غم و کام دل بی‌گمان بگذرد/زمانه دم ما همی بشمرد-
همان به که ما جام می بشمریم/بدین چرخ نامهربان ننگریم-
سپاس از جهاندار پیروزگر/کزویست مردی و بخت و هنر-
کنون می گساریم تا نیم‌شب/بیاد بزرگان گشاییم لب-

سزد گر دل اندر سرای سپنج/نداریم چندین بدرد و به رنج-

بهادر امیرعضدی