برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

زرتشت از دید ارجاسب شاه چین در نامه ای به گشتاسب

و.ک(093)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
زرتشت از دید ارجاسب شاه چین در نامه ای به گشتاسب:

***
نوشتم یکی نامه‌ای شهریار/چنانچون بد اندر خور روزگار-
شنیدم که راهی گرفتی تباه/مرا روز روشن بکردی سیاه-
*
بیامد یکی پیر مهتر فریب/ترا دل پر از بیم کرد و نهیب-
سخن گفتش از دوزخ و از بهشت/به دلت اندرون هیچ شادی نهشت-

*
ازان پس که ایزد ترا شاه کرد/یکی پیر جادوت بی راه کرد-

*
چو نامه بخوانی سر و تن بشوی/فریبنده را نیز منمای روی-

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (87) - پند کیخسرو به لهراسب

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
 پند های شاهنامه فردوسی - بخش (87) -  پند کیخسرو به لهراسب
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند کیخسرو به لهراسب:

بلهراسب فرمود تا بازگشت/بدو گفت روز من اندر گذشت-
تو رو تخت شاهی به‌آیین بدار/بگیتی جز از تخم نیکی مکار-
هرآنگه که باشی تن آسان ز رنج/ننازی بتاج و ننازی بگنج-
چنان دان که رفتنت نزدیک شد/بیزدان ترا راه باریک شد-
همه داد جوی و همه دادکن/ز گیتی تن مهتر آزاد کن-

بهادر امیرعضدی

سرداران و رادان شاهنامه، خدای خود را "خودی" میدانند - بخش هفتم


برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سرداران و رادان شاهنامه، خدای خود را "خودی" میدانند  - بخش هفتم
***
سرداران و رادان شاهنامه، خدای خود را "خودی" میدانند و درخواست ها و گلایه هاشان را نیز با خدایشان، "خودمانی" در میان میگذارند.
***
راز دل ِ گشتاسب با داور کردگار:

همی بود گشتاسپ دل مستمند/خروشان و جوشان ز چرخ بلند-
نیامد ز گیتیش جز زهر بهر/یکی روستا دید نزدیک شهر-
درخت و گل و آبهای روان/نشستنگه شاد مرد جوان-
درختی گشن سایه بر پیش آب/نهان گشته زو چشمهٔ آفتاب-
بران سایه بنشست مرد جوان/پر از درد پیچان و تیره‌روان-
همی گفت کای داور کردگار/غم آمد مرا بهره زین روزگار-
نبینم همی اختر خویش بد/ندانم چرا بر سرم بد رسد-

نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۲۶ – جاماسب و عاقبت ِ نبرد گشتاسب با ارجاسب.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۲۶ – جاماسب، در ستارگان، نقش ِ سرنوشت در عاقبت ِ نبرد گشتاسب با ارجاسب را می بیند.
*** 
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***

گشتاسب از جاماسب جویای "سرنوشت و عاقبت" نبردش با ارجاسب در ستارگان می شود: 
بشد شهریار از میان سپاه/فرود آمد از باره بر شد به گاه-
بخواند او گرانمایه جاماسپ را/کجا رهنمون بود گشتاسپ را-
"ستاره‌شناس" و گرانمایه بود/ابا او به دانش کرا پایه بود-
بپرسید ازو شاه و گفتا خدای/ترا دین به داد و پاکیزه رای-
ببایدت کردن ز اختر شمار/بگویی همی مر مرا روی کار-
که چون باشد آغاز و فرجام جنگ/کرا بیشتر باشد اینجا درنگ-

جاماسب "سرنوشت و عاقبت" نبرد گشتاسب و ارجاسب را در ستارگان چنین می بیند.


دیدن مرگ اردشیر را:
نخستین کس نام‌دار اردشیر/پس شهریار آن نبرده دلیر-
به پیش افگند اسپ تازان خویش/به خاک افگند هر ک آیدش پیش-
پیاده کند ترک چندان سوار/کز اختر نباشد مر آن را شمار-
ولیکن سرانجام کشته شود/نکونامش اندر نوشته شود-

مرگ شیدسپ را:
پس آزاده شیدسپ فرزند شاه/چو رستم درآید به روی سپاه-
پس آنگاه مر تیغ را برکشد/بتازد بسی اسپ و دشمن کشد-
بسی نامداران و گردان چین/که آن شیر مرد افگند بر زمین-
سرانجام بختش کند خاکسار/برهنه کند آن سر تاجدار-

مرگ گرامی، پسر جاماسب را:
درفش فروزندهٔ کاویان/بیفگنده باشند ایرانیان-
گرامی بگیرد به دندان درفش/به دندان بدارد درفش بنفش-
به یک دست شمشیر و دیگر کلاه/به دندان درفش فریدون شاه-
برین سان همی‌افگند دشمنان/همی برکند جان آهرمنان-
سرانجام در جنگ کشته شود/نکو نامش اندر نوشته شود-

مرگ بستور ِ زریر را:
 پس ازاده بستور پور زریر/به پیش افگند اسپ چون نره شیر-
بسی دشمنان را کند ناپدید/شگفتی‌تر از کار او کس ندید-
سرانجام ترکان به تیرش زنند/تن پیلوارش به خاک افگنند-

مرگ زریر به دست بیدرفش را:
بیاید پس آن نره شیر دلیر/سوار دلاور که نامش زریر-
سرانجام گردد برو تیره‌بخت/بریده کندش آن نکو تاج و تخت-
بیاید یکی نام او بیدرفش/به سرنیزه دارد درفش بنفش-
باستد بران راه چون پیل مست/یکی تیغ زهر آب داده به دست-
بیندازد آن ترک تیری بروی/نیارد شدن آشکارا بروی-
پس از دست آن بیدرفش پلید/شود شاه آزادگان ناپدید-

و سرانجام، نقش آفرینیِ اسفندیار در پیروزی نبرد گشتاسب با ارجاسب را:
بیاید پس آن فرخ اسفندیار/سپاه از پس پشت و یزدانش یار-
به یک حمله از جایشان بگسلد/چو بگسستشان بر زمین کی هلد-
بنوک سر نیزه‌شان بر چند/کندشان تبه پاک و بپراگند-
گریزد سرانجام سالار چین/از اسفندیار آن گو بافرین-
بیابان گذارد به اندک سپاه/شود شاه پیروز و دشمن تباه-
بدان ای گزیده شه خسروان/که من هرچ گفتم نباشد جز آن-

گشتاسب سر ِ پیکار با سرنوشت ِ مقدّر می افرازد و بیهوده چنگ در چنگ غدر ِ دهر می افکند:
به جاماسپ گفت ار چنینست کار/به هنگام رفتن سوی کارزار-
نخوانم نبرده برادرم را/نسوزم دل پیر مادرم را-
نفرمایمش نیز رفتن به رزم/سپه را سپارم به فرخ گرزم-
کیان زادگان و جوانان من/که هر یک چنانند چون جان من-
بخوانم همه سربسر پیش خویش/زره‌شان نپوشم نشانم به پیش-

جاماسب، گشتاسب را از به عبث گلاویز شدن با "سرنوشت ِ مقدّر"، باز میدارد:  
خردمند گفتا به شاه زمین/که ای نیک‌خو مهتر بافرین-
گر ایشان نباشند پیش سپاه/نهاده بسر بر کیانی کلاه-
که یارد شدن پیش ترکان چین/که بازآورد فره پاک دین-
تو زین خاک برخیز و برشو به گاه/مکن فره پادشاهی تباه-
که داد خدایست وزین چاره نیست/خداوند گیتی ستمگاره نیست-
ز اندوه خوردن نباشدت سود/کجا بودنی بود و شد کار بود-
مکن دلت را بیشتر زین نژند/بداد خدای جهان کن بسند-
.......................
بهادر امیرعضدی

آیین نگارش، تکنیک و فنّ نامه نگاری در شاهنامه فردوسی - بخش 1 - عنوان، از، به، موضوع

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

آیین نگارش، تکنیک و فنّ نامه نگاری در شاهنامه فردوسی - بخش 1 - عنوان، از، به،  موضوع

***

نماد یا "الگوی" سر برگ ِ نامه های دیوانی(اداری) بین سران و سرداران در شاهنامه فردوسی
***
عنوان:
از:
به:
موضوع:


❌❌❌❌❌
 عنوان:
نوشتم یکی نامه‌ای شهریار/چنانچون بد اندر خور روزگار-

از:
ز ارجاسپ سالار گردان چین/سوار جهان‌دیده گرد زمین-

به:
سوی گرد گشتاسپ شاه زمین/سزاوار گاه کیان به آفرین-
گزین و مهین پور لهراسپ شاه/خداوند جیش و نگهدار گاه-

موضوع:
شنیدم که راهی گرفتی تباه/مرا روز روشن بکردی سیاه-
بیامد یکی پیر مهتر فریب/ترا دل پر از بیم کرد و نهیب ...

❌❌❌❌❌

از:
 یکی نامه بنوشت شاه زمین/

به:
به خاور خدای و به سالار چین -
سر نامه کرد آفرین خدای/کجا هست و باشد همیشه به جای-

  ❌❌❌❌❌

 یکی نامه بنوشت با داغ و درد/دو دیده پر از خون و رخ لاژورد-
 
از:
ز دارای داراب بن اردشیر/


به:
سوی قیصر اسکندر شهرگیر-
 نخست آفرین کرد بر کردگار/که زو دید نیک و بد روزگار-
 
موضوع:
کنون گر بسازی و پیمان کنی/دل از جنگ ایران پشیمان کنی-

❌❌❌❌❌
 
 سکندر چو بشنید از یادگیر/بفرمود تا پیش او شد دبیر-
 نوشتند پس نامه‌یی بر حریر/

از:
ز شیراوژن اسکندر شهرگیر-

به:
به نزدیک قیدافهٔ هوشمند/شده نام او در بزرگی بلند-
 نخست آفرین خداوند مهر/فروزندهٔ ماه و گردان سپهر-
 
موضوع:
چو این نامه آرند نزدیک تو/درخشان شود رای تاریک تو-
 فرستی به فرمان ما باژ و ساو/بدانی که با ما ترا نیست تاو-
❌❌❌❌❌

 یکی نامه‌یی بر حریر سپید/نویسنده بنوشت تابان چوشید-
 
از:
به عنوان بر از پور هرمزد شاه/جهان پهلوان رستم نیک خواه-
 
به:
سوی سعد وقاص جوینده جنگ/جهان کرده بر خویشتن تار و تنگ-
 سرنامه گفت از جهاندار پاک/بباید که باشیم با بیم و باک-

موضوع:
 به من بازگوی آنک شاه تو کیست/چه مردی و آیین و راه تو چیست-
 به نزد که جویی همی دستگاه/برهنه سپهبد برهنه سپاه-

❌❌❌❌❌

چو آورد لشکر به نزدیک فور/یکی نامه فرمود پر جنگ و شور-

از:
ز شاهنشه اسکندر ِ فیلقوس/فروزندهٔ آتش و نعم و بوس-
 
به:
سوی فور ِ هندی سپهدار هند/بلند اختر و لشکر آرای سند-
 سر نامه کرد آفرین خدای/کجا بود و باشد همیشه به جای-

موضوع:
 چو این نامه آرند نزدیک تو/بی‌آزار کن رای تاریک تو-
 ز تخت بلندی به اسپ اندر آی/مزن رای با موبد و رهنمای-

❌❌❌❌❌

به:
یکی نامه بنوشت نزدیک کید/چو شیری که ارغنده گردد به صید-

از:
ز اسکندر راد پیروزگر/خداوند شمشیر و تاج و کمر-
 سر نامه بود آفرین از نخست/بدانکس که دل را به دانش بشست-

❌❌❌❌❌