برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
سوگ زال بر رستم:
ازان نامداران سواری بجست/گهی شد پیاده گهی برنشست-
چو آمد سوی زابلستان بگفت/که پیل ژیان گشت با خاک جفت-
زواره همان و سپاهش همان/سواری نجست از بد بدگمان-
خروشی برآمد ز زابلستان/ز بدخواه وز شاه کابلستان-
همی ریخت زال از بر یال خاک/همیکرد روی و بر خویش چاک-
همیگفت زار ای گو پیلتن/نخواهد که پوشد تنم جز کفن-
گو سرفراز اژدهای دلیر/زواره که بد نامبردار شیر-
شغاد آن به نفرین شوریدهبخت/بکند از بن این خسروانی درخت-
که داند که با پیل روباه شوم/همی کین سگالد بران مرز و بوم-
که دارد به یاد این چنین روزگار/که داند شنیدن ز آموزگار-
که چون رستمی پیش بینم به خاک/به گفتار روباه گردد هلاک-
چرا پیش ایشان نمردم به زار/چرا ماندم اندر جهان یادگار-
چرا بایدم زندگانی و گاه/چرا بایدم خواب و آرامگاه-
پسانگه بسی مویه آغاز کرد/چو بر پور پهلو همی ساز کرد-
گوا شیرگیرا یلا مهترا/دلاور جهاندیده کنداورا-
کجات آن دلیری و مردانگی/کجات آن بزرگی و فرزانگی-
کجات آن دل و رای و روشنروان/کجات آن بر و برز و یال گران-
کجات آن بزرگ اژدهافش درفش/کجا تیر و گوپال و تیغ بنفش-
نماندی به گیتی و رفتی به خاک/که بادا سر دشمنت در مغاک-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
هفت در شاهنامه - هفت خوان اسفندیار - 2
***
هفت خوان اسفندیار:
سه دیگر به نزدیک یک هفته راه/بهشتم به رویین دژ آید سپاه-
پر از شیر و گرگست و پر اژدها/که از چنگشان کس نیابد رها-
فریب زن جادو و گرگ و شیر/فزونست از اژدهای دلیر-
یکی را ز دریا برآرد به ماه/یکی را نگون اندر آرد به چاه-
بیابان و سیمرغ و سرمای سخت/که چون باد خیزد به درد درخت-
*
چنین گفت با نامور، گرگسار/که این هفتخوان هرگز ای شهریار-
به زور و به آواز نگذشت کس/مگر کز تن خویش کردست بس-
*
خوان اول، گرگ:
نخستین به پیش تو آید دو گرگ/نر و ماده هریک چو پیلی سترگ-
دو دندان به کردار پیل ژیان/بر و کتف فربه و لاغر میان-
بسان گوزنان به سر بر سروی/همی رزم شیران کند آرزوی-
خوان دوم، شیر:
چنین گفت با نامور گرگسار/که ای نامور شیردل شهریار-
دگر منزلت شیری آید به جنگ/که با جنگ او برنتابد نهنگ-
عقاب دلاور بران راه شیر/نپرد وگر چند باشد دلیر-
یکی بود نرّ و دگر ماده شیر/برفتند پرخاشجوی و دلیر -
خوان سوم، اژدها:
از ایدر چو فردا به منزل رسی/یکی کار پیش است ازین یک بسی-
یکی اژدها پیشت آید دژم/که ماهی برآرد ز دریا به دم-
همی آتش افروزد از کام اوی/یکی کوه خاراست اندام اوی-
خوان چهارم، زن جادو:
تو فردا چو در منزل آیی فرود/به پیشت زن جادو آرد درود-
که دیدست زین پیش لشکر بسی/نکردست پیچان روان از کسی-
چو خواهد بیابان چو دریا کند/به بالای خورشید پهنا کند-
ورا غول خوانند شاهان به نام/به روز جوانی مرو پیش دام-
خوان پنجم جفت سیمرغ:
یکی کوه بینی سراندر هوا/برو بر یکی مرغ فرمانروا-
که سیمرغ گوید ورا کارجوی/چو پرنده کوهیست پیکارجوی-
اگر پیل بیند برآرد به ابر/ز دریا نهنگ و به خشکی هژبر-
نبیند ز برداشتن هیچ رنج/تو او را چو گرگ و چو جادو مسنج-
دو بچه است با او به بالای او/همان رای پیوسته با رای او-
چو او بر هوا رفت و گسترد پر/ندارد زمین هوش و خورشید فر-
خوان ششم گذر از برف:
یکی کار پیشست فردا که مرد/نیندیشد از روزگار نبرد-
نه گرز و کمان یاد آید نه تیغ/نه بیند ره جنگ و راه گریغ-
به بالای یک نیزه برف آیدت/بدو روز شادی شگرف آیدت-
بمانی تو با لشکر نامدار/به برف اندر ای فرخ اسفندیار-
خوان هفتم، گذر از بیابان خشک:
ازان پس که اندر بیابان رسی/یکی منزل آید به فرسنگ سی-
همه ریگ تفتست گر خاک و شخ/برو نگذرد مرغ و مور و ملخ-
نبینی به جایی یکی قطره آب/زمینش همی جوشد از آفتاب-
نه بر خاک او شیر یابد گذر/نه اندر هوا کرگس تیزپر-
نه بر شخ و ریگش بروید گیا/زمینش روان ریگ چون توتیا-
برانی برین گونه فرسنگ چل/نه با اسپ تاو و نه با مرد دل-
وزانجا به روییندژ آید سپاه/ببینی یک مایهور جایگاه-
بهادر امیرعضدی
و.ک(290)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***بهادر امیرعضدی