برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
دو نگاه به دشواری نبرد با سپاه هومان ویسه - بخش 1
***
نگاه یاس آلود و ساکن طوس - نگاه امید بخش، پویا و برانگیزاننده ی گودرز:
سپهبد بگودرز کشواد گفت/که این راز بر کس نباید نهفت-
اگر لشکر ما پذیره شوند/سواران بدخواه چیره شوند-
همه دست یکسر بیزدان زنیم/منی از تن خویشتن بفگنیم-
مگر دست گیرد جهاندار ما/وگر نه بد است اختر کار ما-
کنون نامداران زرینه کفش/بباشید با کاویانی درفش-
ازین کوهپایه مجنبید هیچ/نه روز نبرد است و گاه بسیچ-
همانا که از ما بهر یک دویست/فزونست بدخواه اگر بیش نیست-
گودرز برداشت و برآورد سپهسالار طوس از جو و فضای حاکم بر میدان نبرد با سپاه هومان را بر نمی تابد:
بدو گفت گودرز اگر کردگار/بگرداند از ما بد روزگار-
به بیشی و کمّی نباشد سخُن/دل و مغز ایرانیان بد مکُن-
اگر بد بود بخشش آسمان/بپرهیز و بیشی نگردد زمان-
تو لشکر بیارای و از بودنی/روان را مکن هیچ بشخودنی-
بهادر امیرعضدی
و.ک(062)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***پیشنهاد طوس و گزینش نبرد همگروه، به جای نبرد تن به تن به پیران ویسه:
بدو گفت طوس ای سرافراز مرد/سپهبد منم هم سوار نبرد-برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
رجز خوانی در شاهنامه - 30 - رجزخوانی هومان و طوس.
***
رجز خوانی، از فراز های شور انگیز و گرمی بخش آوردگاه نبرد های تن به تن یلان در شاهنامه
***
رجزخوانی هومان برای طوس:
چنین پاسخ آورد هومان بدوی/که بیشی نه خوبست بیشی مجوی-
گر ایدونک بیچاره ای را زمان/بدست تو آمد مشو در گمان-
بجنگ من ارژنگ روز نبرد/کجا داشتی خویشتن را بمرد-
دلیران لشکر ندارند شرم/نجوشد یکی را برگ خون گرم-
که پیکار ایشان سپهبد کند/برزم اندرون دستشان بد کند-
کجا بیژن و گیو آزادگان/جهانگیر گودرز کشوادگان-
تو گر پهلوانی ز قلب سپاه/چرا آمدستی بدین رزمگاه-
رجزخوانی طوس برای هومان:
بجنبید طوس سپهبد ز جای/جهان پر شد از نالهٔ کر نای-
بهومان چنین گفت کای شوربخت/ز پالیز کین برنیامد درخت-
نمودم بارژنگ یک دست برد/که بود از شما نامبردار و گرد-
تو اکنون همانا بکین آمدی/که با خشت بر پشت زین آمدی-
بجان و سر شاه ایران سپاه/که بی جوشن و گرز و رومی کلاه-
بجنگ تو آیم بسان پلنگ/که از کوه یازد بنخچیر چنگ-
ببینی تو پیکار مردان مرد/چو آورد گیرم بدشت نبرد-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اغراق یا بزرگنمایی در شاهنامه ی فردوسی - بخش دوازدهم -
***
اغراق و بزرگنمایی، شگردی هنرمندانه که ردّ و نشان آن را در بسیاری از هنرها از جمله کاریکاتور، مینیاتور، سینما، تاتر، شعر(بویژه غزل)، داستان و ... می توان دید. اغراق، جلوه یی ست از هنر که برای ملموس و مشهود کردن یک واقعیت، آن را پر رنگ و لعاب تر و فراتر از اصل ِ همان واقعیت به رخ می کشد. نبوغ فردوسی در بکار گیری شگرد ِ اغراق، بسیار در شاهنامه دیده می شود. اغراق یکی از ارکان شاهنامه ست.
***
فرازهایی از اغراق در شاهنامه ی فردوسی
***
بیاراست لشکر سپهدار طوس/بهامون کشیدند پیلان و کوس-
دو رویه سپاه اندر آمد چو کوه/سواران ترکان و ایران گروه-
چنان شد ز گرد سپاه آفتاب/که آتش برآمد ز دریای آب-
درخشیدن تیغ و ژوپین و خشت/تو گفتی شب اندر هوا لاله کشت-
ز بس ترگ زرین و زرین سپر/ز جوشن سواران زرین کمر-
برآمد یکی ابر چون سندروس/زمین گشت از گرد چون آبنوس-
سر سروران زیر گرز گران/چو سندان شد و پتک آهنگران-
ز خون رود گفتی میستان شدست/ز نیزه هوا چون نیستان شدست-
بسی سر گرفتار دام کمند/بسی خوار گشته تن ارجمند-
کفن جوشن و بستر از خون و خاک/تن نازدیده بشمشیر چاک-
زمین ارغوان و زمان سندروس/سپهر و ستاره پرآوای کوس-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
رجز خوانی در شاهنامه - 29 - رجز هومان و گیو.
***
رجز خوانی، از فراز های شور انگیز و گرمی بخش آوردگاه نبرد های تن به تن یلان در شاهنامه
***
رجز هومان و گیو:
چو بشنید هومان برآشفت سخت/چنین گفت با گیو بیدار بخت-
ایا گم شده بخت آزادگان/که گم باد گودرز کشوادگان-
فراوان مرا دیده ای روز جنگ/به آوردگه تیغ هندی بچنگ-
کس از تخم کشواد جنگی نماند/که منشور تیغ مرا برنخواند-
ترا بخت چون روی آهرمنست/بخان تو تا جاودان شیونست-
اگر من شوم کشته بر دست طوس/نه برخیزد آیین گوپال و کوس-
بجایست پیران و افراسیاب/بخواهد شدن خون من رود آب-
نه گیتی شود پاک ویران ز من/سخن راند باید بدین انجمن-
وگر طوس گردد بدستم تباه/یکی ره نیابند ز ایران سپاه-
تو اکنون بمرگ برادر گری/چه با طوس نوذر کنی داوری-