برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (97) - پند فردوسی - ستودن جهان آفرین، به سبک فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (97) - پند فردوسی - ستودن جهان آفرین، به سبک فردوسی
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
ستودن جهان آفرین، به سبک فردوسی:

تو بر کردگار روان و خرد/ستایش گزین تا چه اندر خورد-
ببین ای خردمند روشن روان/که چون باید او را ستودن توان-
همه دانش ما به بیچارگیست/به بیچارگان بر بباید گریست-
تو خستو شو آنرا که هست و یکیست/روان و خرد را جزین راه نیست-
ابا فلسفه دان بسیار گوی/بپویم براهی که گویی مپوی-
ترا هرچ بر چشم سر بگذرد/نگنجد همی در دلت با خرد-
سخن هرچ بایست توحید نیست/بنا گفتن و گفتن او یکیست-
تو گر سخته ای شو سخن سخته گوی/نیاید به بن هرگز این گفت و گوی-
بیک دم زدن رستی از جان و تن/همی بس بزرگ آیدت خویشتن-
همی بگذرد بر تو ایام تو/سرای جز این باشد آرام تو-
نخست از جهان آفرین یاد کن/پرستش برین یاد بنیاد کن-
کزویست گردون گردان بپای/هم اویست بر نیک و بد رهنمای-
جهان پر شگفتست چون بنگری/ندارد کسی آلت داوری-
که جانت شگفتست و تن هم شگفت/نخست از خود اندازه باید گرفت-
دگر آنک این گرد گردان سپهر/همی نو نمایدت هر روز چهر-
نباشی بدین گفته همداستان/که دهقان همی گوید از باستان-
خردمند کین داستان بشنود/بدانش گراید بدین نگرود-
ولیکن چو معنیش یادآوری/شود رام و کوته کند داوری-

بهادر امیرعضدی

#آرایش نظامی، در جنگ های بزرگ ِ شاهنامه - بخش دوازدهم

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
#آرایش نظامی، در جنگ های بزرگ ِ شاهنامه - بخش دوازدهم.
***
آرایش نظامی سپاه خاقان چین و سپاه طوس در نبرد هماون:     

جهان لرز لرزان شد و دشت و کوه/زمین شد ز نعل ستوران ستوه-
وزین روی کاموس بر میمنه/پس پشت او ژنده پیل و بنه-
ابر میسره لشکر آرای هند/زره دار با تیغ و هندی پرند-
بقلب اندرون جای خاقان چین/شده آسمان تار و جنبان زمین-
وزین رو فریبرز بر میسره/چو خورشید تابان ز برج بره-
سوی میمنه پور کشواد بود/که کتفش همه زیر پولاد بود-
بقلب اندرون طوس نوذر بپای/به پیش سپه کوس با کرنای-
همی دود آتش برآمد ز آب/نبیند چنین رزم جنگی بخواب-
برآمد ز هر سوی لشکر خروش/همی پیل را زان بدرید گوش-

بهادر امیرعضدی

اغراق یا بزرگنمایی در شاهنامه ی فردوسی - بخش چهاردهم -

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اغراق یا بزرگنمایی در شاهنامه ی فردوسی -  بخش چهاردهم -
***
اغراق و بزرگنمایی، شگردی هنرمندانه که ردّ و نشان آن را در بسیاری از هنرها از جمله کاریکاتور، مینیاتور، سینما، تاتر، شعر(بویژه غزل)، داستان و ... می توان دید. اغراق، جلوه یی ست از هنر که برای ملموس و مشهود کردن یک واقعیت، آن را پر رنگ و لعاب تر و فراتر از  اصل ِ همان واقعیت به رخ می کشد.  نبوغ فردوسی در بکار گیری شگرد ِ  اغراق، بسیار در شاهنامه دیده می شود. اغراق یکی از ارکان شاهنامه ست.
***
فرازهایی از اغراق در شاهنامه ی فردوسی
***

چو بشنید خاقان بزد کرنای/تو گفتی که کوه اندر آمد ز جای-
ز بانگ تبیره زمین و سپهر/بپوشید کوه و بیفگند مهر-
بفرمود تا مهد بر پشت پیل/ببستند و شد روی گیتی چو نیل-
بیامد گرازان بقلب سپاه/شد از گرد خورشید تابان سیاه-
خروشیدن زنگ و هندی درای/همی دل برآورد گفتی ز جای-
ز بس تخت پیروزه بر پشت پیل/درفشان بکردار دریای نیل-
بچشم اندرون روشنایی نماند/همی باروان آشنایی نماند-
پر از گرد شد چشم و کام سپهر/تو گفتی بقیر اندر اندود چهر-


و

بیک نیمه از روز لشکر گذشت/کشیدند صف بر دو فرسنگ دشت-
ز گرد سپه روشنایی نماند/ز خورشید شب را جدایی نماند-
ز تیر و ز پیکان هوا تیره گشت/همی آفتاب اندران خیره گشت
خروش سواران و اسپان ز دشت/ز بهرام و کیوان همی برگذشت-
ز جوش سواران و زخم تبر/همی سنگ خارا برآورد پر-
همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل/خروشان دل خاک در زیر نعل-
دل مرد بددل گریزان ز تن/دلیران ز خفتان بریده کفن-
برفتند ازان جای شیران نر/عقاب دلاور برآورد پر-
نماند ایچ با روی خورشید رنگ/بجوش آمده خاک بر کوه و سنگ-


بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (96) - پند رستم به گودرز

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (96) - پند رستم به گودرز
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
 پند رستم به گودرز:

بدو گفت رستم که دل شاد دار/ز غمهای گیتی سر آزاد دار-
که گیتی سراسر فریبست و بند/گهی سودمندی و گاهی گزند-
یکی را ببستر یکی را بجنگ/یکی را بنام و یکی را بننگ-
همی رفت باید کزین چاره نیست/مرا نیز از مرگ پتیاره نیست-
روان تو از درد بی درد باد/همه رفتن ما بورد باد-

بهادر امیرعضدی

(146) - مترادف اصطلاحِ "حاتم بخشی یا از دیگران مایه گذاشتن" در شاهنامه ی فردوسی.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
(146) - مترادف اصطلاحِ "حاتم بخشی یا از دیگران مایه گذاشتن" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
اصطلاح "حاتم بخشی یا از دیگران مایه گذاشتن".
***
چه داری دژم اختر خویش را/درم بخش و دینار ِ درویش را-
***
طوس هنگام رسیدن رستم به سپاه ایران در کوه هماون:

چو رستم بیاید نکوهش کند/مگر کین سخن را پژوهش کند-
که چون مرغ پیچیده بودم به دام/همه کار ناکام و پیکار خام-
سپهبد همان بود و لشکر همان/کسی را ندیدم ز گردان دمان-
یکی حمله آریم چون شیر نر/شوند از بن ِ کُه، مگر ز آستر-

سپه گفت کین برتری خود مجوی/سخن زین نشان هیچ گونه مگوی-
کزین کوه کس پیشتر نگذرد/مگر رستم این رزمگه بنگرد-
بباشیم بر پیش یزدان بپای/که اویست بر نیکوی رهنمای-
بفرمان دارندهٔ هور و ماه/تهمتن بیاید بدین رزمگاه-
چه داری دژم اختر خویش را/درم بخش و دینار ِ درویش را-

بهادر امیرعضدی