برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نام و نشان بزرگان، از اسرار مگو - بخش سیزدهم - ارژنگ زره

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نام و نشان بزرگان، از اسرار مگو -  بخش سیزدهم - ارژنگ زره
***
بنا بر عادت و ایجاب، رسمِ نا نوشته ایی، بین یلان و سران برجسته ی سپاه مرسوم بوده ست که نامشان مخفی بماند. یا با نشانی و "آدرس" غلط، حریف را گمراه میکرده اند. و بیش از همه، نام رستم بنا به حفظ " امنیّتِ استراتژیک " نظامی، مخفی می مانده.
***

ارژنگ زره، گرد تورانی برادر گروی زره، در نبرد کیخسرو با افراسیاب.

***

ارژنگ زره و گفتن نامش به طوس نوذر:

یکی نامداری بد ارژنگ نام/بابر اندر آورده از جنگ نام-
برآورد از دشت آورد گرد/از ایرانیان جست چندی نبرد-

چو از دور طوس سپهبد بدید/بغرید و تیغ از میان برکشید-
بپور زره گفت نام تو چیست/ز ترکان جنگی ترا یار کیست-
بدو گفت ارژنگ جنگی منم/سرافراز و شیر درنگی منم-

کنون خاک را از تو رخشان کنم/به آوردگه برسرافشان کنم-
چو گفتار پور زره شد ببن/سپهدار ایران شنید این سخن-


بهادر امیرعضدی

ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 8 - جبر اندیشی فردوسی.

و.ک(003,8)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 8 - جبر اندیشی فردوسی.
***
جبر اندیشی فردوسی:

چنین است رسم جهان جهان/که کردار خویش از تو دارد نهان-
همی با تو در پرده بازی کند/ز بیرون ترا بی نیازی کند-
ز باد آمدی رفت خواهی به گرد/چه دانی که با تو چه خواهند کرد-
ببند درازیم و در چنگ آز/ندانیم باز آشکارا ز راز-

اگر تاج جوید جهانجوی مرد/وگر خاک گردد بروز نبرد-
بناکام می رفت باید ز دهر/چه زو بهر تریاک یابی چه زهر-
ندانم سرانجام و فرجام چیست/برین رفتن اکنون بباید گریست-


بهادر امیرعضدی

(144) - مترادف اصطلاحِ "باد آورده را باد خواهد برد" در شاهنامه ی فردوسی.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
(144) - مترادف اصطلاحِ "باد آورده را باد خواهد برد" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
باد آورده را باد خواهد برد.
***

ز باد آمدی رفت خواهی به گرد/چه دانی که با تو چه خواهند کرد-
و

بداد آنک آورد پیدا ستم/ز باد آمد آن پادشاهی بدم-

و

کجا شد فریدون و هوشنگ و جم/ز باد آمده باز گردد به دم-

و

ز باد اندر آرد دهدمان به دم/همی داد خوانیم و پیدا ستم -

 

بهادر امیرعضدی

اغراق یا بزرگنمایی در شاهنامه ی فردوسی - بخش یازدهم - فریبرز و دژ بهمن

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اغراق یا بزرگنمایی در شاهنامه ی فردوسی -  بخش یازدهم - فریبرز و دژ بهمن
***
اغراق و بزرگنمایی، شگردی هنرمندانه که ردّ و نشان آن را در بسیاری از هنرها از جمله کاریکاتور، مینیاتور، سینما، تاتر، شعر(بویژه غزل)، داستان و ... می توان دید. اغراق، جلوه یی ست از هنر که برای ملموس و مشهود کردن یک واقعیت، آن را پر رنگ و لعاب تر و فراتر از  اصل ِ همان واقعیت به رخ می کشد.  نبوغ فردوسی در بکار گیری شگرد ِ  اغراق، بسیار در شاهنامه دیده می شود. اغراق یکی از ارکان شاهنامه ست.
***
فرازهایی از اغراق در شاهنامه ی فردوسی
***
فریبرز و دژ بهمن:

یکی تیرباران بکردند سخت/چو باد خزانی که ریزد درخت-
تو گفتی هوا پر کرگس شدست/زمین از پی پیل پامس شدست-
نبد بر هوا مرغ را جایگاه/ز تیر و ز گرز و ز گرد سپاه-
درفشیدن تیغ الماس گون/بکردار آتش بگرد اندرون-
تو گفتی زمین روی زنگی شدست/ستاره دل پیل جنگی شدست-
ز بس نیزه و گرز و شمشیر تیز/برآمد همی از جهان رستخیز-
بتیغ و بنیزه برآویختند/همی ز آهن آتش فرو ریختند-

بهادر امیرعضدی

نام و نشان بزرگان، از اسرار مگو - بخش سیزدهم - تژاو.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نام و نشان بزرگان، از اسرار مگو -  بخش سیزدهم - تژاو.
بنا بر عادت و ایجاب، رسمِ نا نوشته ایی، بین یلان و سران برجسته ی سپاه مرسوم بوده ست که نامشان مخفی بماند. یا با نشانی و "آدرس" غلط، حریف را گمراه میکرده اند. و بیش از همه، نام رستم بنا به حفظ " امنیّتِ استراتژیک " نظامی، مخفی می مانده.
***
تژاو و گفتن نامش:

ز گردنکشان پیش او رفت گیو/تنی چند با او ز گردان نیو-
برآشفت و نامش بپرسید زوی/چنین گفت کای مرد پرخاشجوی-
بدین مایه مردم بجنگ آمدی/ز هامون بکام نهنگ آمدی-
بپاسخ چنین گفت کای نامدار/ببینی کنون رزم شیر سوار-
بگیتی تژاوست نام مرا/بهر دم برآرند کام مرا-


بهادر امیرعضدی