برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۲ ) - خواب دیدن کتایون، گشتاسب را.
***
نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامهبرگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۱ ) - خواب دیدن کیخسرو، سروش را.
***
نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه***
حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
***
خواب دیدن کیخسرو، سروش را و مژده ی همسایگی به جایگاه همسایگی داور پاک به کیخسرو :
بخفت او و روشن روانش نخفت / که اندر جهان با خرد بود جفت -
چنان دید در خواب کو را بگوش / نهفته بگفتی خجسته سروش -
که ای شاه نیک اختر و نیکبخت / بسودی بسی یاره و تاج و تخت -
اگر زین جهان تیز بشتافتی / کنون آنچ جستی همه یافتی -
به همسایگی داور پاک جای / بیابی بدین تیرگی در مپای -
کسی گردد ایمن ز چنگ بلا / که یابد رها زین دم اژدها -
چو گیتی ببخشی میاسای هیچ / که آمد ترا روزگار بسیچ -
و بدین سان فردوسی رویداد دگردیسی روان کیخسرو را به حکم و داوری قلم دادورز ش می سپارد:
چو بیدار شد رنج دیده ز خواب / ز خوی دید جای پرستش پرآب -
همی بود گریان و رخ بر زمین / همی خواند بر کردگار آفرین -
همی گفت گر تیز بشتافتم / ز یزدان همه کام دل یافتم -
بیامد بر تخت شاهی نشست / یکی جامه ی نابسوده به دست -
بپوشید و بنشست بر تخت عاج / جهاندار بی یاره و گرز و تاج -
سر هفته را زال و رستم بهم / رسیدند بیکام دل پر ز غم -
چو ایرانیان آگهی یافتند / همه داغ دل پیش بشتافتند - ...
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۰ ) - خواب دیدن طوس نوذر، سیاووش را
***
نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامهبرگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
خواب دیدن در شاهنامه ( ۹ ) - خواب دیدن جریره
***
نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***
حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
*** خواب دیدن جریره*1:.......................................................................
پ ن:
*۱ جریره، دخت پیران، همسر سیاوش، مادر فرودبرگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
خواب دیدن در شاهنامه ( ۸ ) - خواب دیدن گودرز کشوادگان در آوردن کیخسرو
***
نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***
حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
***
خواب دیدن گودرز کشوادگان:
چنان دید گودرز یک شب به خواب / که ابری برآمد ز ایران پرآب -
بران ابر باران خجسته سروش / به گودرز گفتی که بگشای گوش -
چو خواهی که یابی ز تنگی رها / وزین نامور ترک نر اژدها -
به توران یکی نامداری نوست / کجا نام آن شاه کیخسروست -
ز پشت سیاوش یکی شهریار / هنرمند و از گوهر نامدار -
ازین تخمه از گوهر کیقباد / ز مادر سوی تور دارد نژاد -
چو آید به ایران پی فرخش / ز چرخ آنچ پرسد دهد پاسخش -
میان را ببندد به کین پدر / کند کشور تور زیر و زبر -
به دریای قلزم به جوش آرد آب / نخارد سر از کین افراسیاب
ز گردان ایران و گردنکشان / نیابد جز از گیو ازو کس نشان -
چنین است فرمان گردان سپهر / بدو دارد از داد گسترده مهر -
چو از خواب گودرز بیدار شد / نیایش کنان پیش دادار شد -
و بدین سان فردوسی خواب گودرز را بستری میسازد برای رونمایی از تلاش هفت ساله ی گیو در آوردن کیخسرو به ایران:
سپهبد نشست از بر تخت عاج / بیاراست ایوان به کرسی ساج -
پر اندیشه مر گیو را پیش خواند / وزان خواب چندی سخنها براند -
بدو گفت فرخ پی و روز تو / همان اختر گیتی افروز تو -
تو تا زادی از مادر به آفرین / پر از آفرین شد سراسر زمین -
به فرمان یزدان خجسته سروش / مرا روی بنمود در خواب دوش -
نشسته بر ابری پر از باد و نم / بشستی جهان را سراسر ز غم -
مرا دید و گفت این همه غم چراست / جهانی پر از کین و بینم چراست -
ازیرا که بیفر و برزست شاه / ندارد همی راه شاهان نگاه -
چو کیخسرو آید ز توران زمین / سوی دشمنان افگند رنج و کین -
نبیند کس او را ز گردان نیو / مگر نامور پور گودرز گیو -
چنین کرد بخشش سپهر بلند / که از تو گشاید غم و رنج بند -
همی نام جستی میان دو صف / کنون نام جاویدت آمد به کف -
که تا در جهان مردمست و سخن / چنین نام هرگز نگردد کهن -
زمین را همان با سپهر بلند / به دست تو خواهد گشادن ز بند -
به رنجست گنج و به نامست رنج / همانا که نامت به آید ز گنج -
اگر جاودانه نمانی بجای / همی نام به زین سپنجی سرای
گیو گودرز، کمر همت به یافتن و آوردن کیخسرو بر می بند:
بدو گفت گیو ای پدر بنده ام / بکوشم به رای تو تا زنده ام -
به ایوان شد و ساز رفتن گرفت / ز خواب پدر مانده اندر شگفت -