برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۷ ) - خواب دیدن انوشیروان

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۷ ) - خواب دیدن انوشیروان

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
*** حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
*** خواب، کلید گشایش درهای بسته و گرهگاه ها و بن بست های شاهان و یلان شاهنامه:
شبی خفته بد شاه نوشین روان / خردمند و بیدار و دولت جوان -
چنان دید درخواب کز پیش تخت / برستی یکی خسروانی درخت -
شهنشاه را دل بیاراستی / می و رود و رامشگران خواستی -
بر ِ او برآن گاه ِ آرام و ناز / نشستی یکی تیز دندان گراز -
چو بنشست می خوردن آراستی / وزان جام نوشینروان خواستی -
 
و بدین سان خواب کسرا، بهانه و بستر یست مساعد برای ادامه ی داستان بر ملا شدن راز مرد زن نما در شبستان کسرا. آزاد سرو، موبد کسرا، تعبیر خواب کسرا را از بزرگمهر جویا می شود که منجر به یافتن غلام و خواهرش، با پوشش زنانه در حرمسرای کسرا می شود:
نشست از بر تخت کسری دژم / ازان دیده گشته دلش پر ز غم -
گزارنده ی خواب را خواندند / ردان را اَبَر گاه بنشاندند -
بگفت آن کجا دید در خواب، شاه / بدان موبدان نماینده راه -
ز داننده چون شاه پاسخ نیافت / پر اندیشه دل را سوی چاره تافت -
فرستاد بر هر سویی مهتری / که تا باز جوید ز هر کشوری -
یکی بدره با هر یکی یار کرد / به برگشتن امید بسیار کرد -
به هر بدره ای بُد درم ده هزار / بدان تا کند در جهان خواستار -
گزارنده خواب دانا کسی / به هر دانشی راه جسته بسی -
که بگزارد این خواب شاه جهان / نهفته بر آرد ز بند نهان -

بزرگمهر از مرد زن نما می گوید:
چو بشنید دانا ز نوشین روان / سرش پر سخن گشت و گویا زبان -
چنین داد پاسخ که در خان تو / میان بتان شبستان تو -
یکی مرد برناست کز خویشتن / به آرایش جامه کردست زن -

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۶ ) - خواب دیدن بابک رود یاب


برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۶ ) - خواب دیدن بابک رود یاب

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
*** حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
*** خواب دیدن بابک رود یاب:
 شبی خفته بد بابک رود یاب / چنان دید روشن روانش به خاب -
که ساسان به پیل ژیان بر نشست / یکی تیغ هندی گرفته به دست -
هر آنکس که آمد بر او فراز / برو آفرین کرد و بردش نماز -  
زمین را به خوبی بیاراستی / دل تیره از غم بپیراستی -

و شبی دیگر نیز در خواب چنین می بیند:
به دیگر شبان در چو بابک بخفت / همی بود با مغزش اندیشه جفت -
چنان دید در خواب آتش پرست / سه اتش ببردی فروزان به دست -
چو آذرگشسب و چو خـَرّاد و مهر / فروزان به کردار گردان سپهر -
همه پیش ساسان فروزان بدی / به هر آتشی عود سوزان بدی - 
سر بابک از خواب بیدار شد / روان و دلش پر ز تیمار شد -


و بدین سان فردوسی در هاله ی خواب بابک، روند به تخت و تاج رسیدن ساسان را پی می ریزد.
بابک از خواب دوش می گوید و تاویل خواب را از خوابگزاران جویا می شود:

چو بابک سخن برگشاد از نهفت / همه خواب یکسر بدیشان بگفت -
پراندیشه شد زان سخن رهنمای / نهاده برو گوش پاسخسرای -

 رهنمای از تاویل خواب بابک میگوید:
سرانجام گفت ای سرافراز شاه / به تأویل این کرد باید نگاه -
کسی را که بینند زین سان به خواب / به شاهی برآرد سر از آفتاب -
 
تاویل رهنمای بر بابک خوش می آید و ساسان ِ شبان را به بارگاه می خواند:
چو بابک شنید این سخن گشت شاد / براندازه شان یک به یک هدیه داد -
 بپرسیدش از گوهر و از نژاد / شبان زو بترسید و پاسخ نداد -

سرانجام ساسان پس از زینهار خواستن از بابک چنین می گوید:
به بابک چنین گفت زان پس جوان / که من پور ساسانم ای پهلوان -
نبیره ی جهاندار شاه اردشیر /که بهمنش خواندی همی یادگیر -
سرافراز پور یل اسفندیار/ ز گشتاسب یل در جهان یادگار -

بابک به چشم روشنی و طالع نیک خواب ِ دیده اش، ساسان را شان و جاه می دهد و سر ِ ساسان را از سرشبانان، بر می افرازد:
چو بشنید بابک فرو ریخت آب / ازان چشم روشن که او دید خواب -
بیاورد پس جامه ی پهلوی / یکی باره با آلت خسروی -
بدو گفت بابک به گرمابه شو / همی باش تا خلعت آرند نو -
یکی کاخ پرمایه او را بساخت / ازان سرشبانان سرش برافراخت -

بدو داد پس دختر خویش را / پسندیده و افسر خویش را -


بهادر امیرعضدی

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۵ ) - خواب دیدن کید هندی.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۵ ) - خواب دیدن کید هندی.

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
*** حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
***
خواب دیدن کید هندی،
خواب ده گانه ی کید هندی:

 چنین گفت گوینده ی پهلوی / شگفت آیدت کاین سخن بشنوی -
یکی شاه بد هند را نام کید / نکردی جز از دانش و رای صید -
 دل بخردان داشت و مغز ردان / نشست کیان افسر موبدان -
 دمادم به ده شب پس یکدگر / همی خواب دید این شگفتی نگر -

و بدین سان فردوسی خواب ده گانه ی کید هندی را می نگارد:
به هندوستان هرک دانا بدند / به گفتار و دانش توانا بدند -
بفرمود تا ساختند انجمن / هرانکس که دانا بد و رایزن -
همه خوابها پیش ایشان بگفت / نهفته پدید آورید از نهفت -
یکی گفت با کید کای شهریار / خردمند وز مهتران یادگار -
یکی نامدارست مهران به نام / ز گیتی به دانش رسیده به کام -
به شهر اندرش خواب و آرام نیست / نشستش به جز با دد و دام نیست -
مرین خوابها را به جز پیش اوی / مگو وُ ز نادان گزارش مجوی -
همانگه باسپ اندر آورد پای / به آواز مهران بیامد ز جای -
جهاندار چون نزد مهران رسید / بپرسید داننده را چون سزید -
بدو گفت کای مرد یزدانپرست / که در کوه با غرم داری نشست -
به ژرفی بدین خواب من گوش دار / گزارش کن و یک به یک هوش دار -

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۴ ) - خواب دیدن فردوسی در باب دقیقی.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۴ ) - خواب دیدن فردوسی در باب دقیقی.

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -

***

حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.

***

خواب دیدن فردوسی در باب دقیقی:
 چنان دید گوینده یک شب به خواب / که یک جام می داشتی چون گلاب -
دقیقی ز جایی پدید آمدی / بران جام می داستانها زدی -
به فردوسی آواز دادی که می / مخور جز بر آیین کاوس کی -
که شاهی ز گیتی گزیدی که بخت / بدو نازد و لشگر و تاج و تخت -
شهنشاه محمود گیرنده شهر / ز شادی به هر کس رسانیده بهر -
از امروز تا سال هشتاد و پنج / بکاهدش رنج و نکاهدش گنج -
ازین پس به چین اندر آرد سپاه / همه مهتران برگشایند راه -
نبایدش گفتن کسی را درشت / همه تاج شاهانش آمد به مشت -
بدین نامه گر چند بشتافتی / کنون هرچ جستی همه یافتی -
ازین باره من پیش گفتم سخن / سخن را نیامد سراسر به بن -
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار / بگفتم سرآمد مرا روزگار -
گر آن مایه نزد شهنشه رسد / روان من از خاک بر مه رسد -

 و بدین سان رقص خامه ی فردوسی بر لوح قرطاس به خیز و خزش در می افتد:
کنون من بگویم سخن کو بگفت / منم زنده او گشت با خاک جفت -
 چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت / فرود آمد از تخت و بربست رخت -
به بلخ گزین شد بران نوبهار / که یزدان پرستان بدان روزگار -
مران جای را داشتندی چنان / که مر مکه را تازیان این زمان -
بدان خانه شد شاه یزدان پرست / فرود آمد از جایگاه نشست - ...

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۳ ) - خواب دیدن گشتاسب.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۱۳ ) - خواب دیدن گشتاسب.

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه

نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
*** خواب دیدن گشتاسب، رزم با گرگ را:
 کتایون می آورد همچون گلاب / همی خورد با شوی تا گاه خواب -
بخفتند شادان دو اختر گرای / جوانمرد هزمان بجستی ز جای -
بدیدی به خواب اندرون رزم گرگ / به کردار نر اژدهای سترگ -
کتایون بدو گفت امشب چه بود / که هزمان بترسی چنین نابسود -
چنین داد پاسخ که من تخت خویش / بدیدم به خواب اختر و بخت خویش -
کتایون بدانست کو را نژاد/ز شاهی بود یک دل و یک نهاد-

بزرگست و با او نگوید همی/ز قیصر بلندی نجوید همی-


و بدین سان، فردوسی کتاب داستان گشتاسب و رفتنش به ایران زمین را می گشاید: 
بدو گفت گشتاسپ کای ماهروی / سمن خد و سیمین بر و مشک بوی -
بیارای تا ما به ایران شویم / از ایدر به جای دلیران شویم -
ببینی بر و بوم فرخنده را / همان شاه با داد و بخشنده را -
کتایون بدو گفت خیره مگوی / به تیزی چنین راه رفتن مجوی -
چو ز ایدر به رفتن نهی روی را / هم آواز کن پیش هیشوی را -
مگر بگذراند به کشتی ترا / جهان تازه شد چون گذشتی ترا -
من ایدر بمانم به رنج دراز / ندانم که کی بینمت نیز باز -
به نارفته در جامه گریان شدند / بران آتش درد بریان شدند -
چو از چرخ بفروخت گردنده شید / جوانان بیداردل پر امید -
ازان خانهی بزم برخاستند / ز هرگونهیی گفتن آراستند -
که تا چون شود بر سر ما سپهر / به تندی گذارد جهان گر به مهر -