برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

رستم فرخزاد، طالع ایران را نحس می بیند

و.ک(191)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

*** 

رستم فرخزاد، طالع ایران را نحس می بیند

***

رستم هرمزد (رستم فرخزاد)، در نامه به برادرش فرخزاد هرمزد، طالع ایران را نحس می بیند و همه را از چشم چرخ و ستاره و آسمان می بیند:

بدانست رستم شمار سپهر / ستاره شمر بود و با داد و مهر -

همی گفت کاین رزم را روی نیست / ره آب شاهان بدین جوی نیست -

نخست آفرین کرد بر کردگار / کزو دید نیک و بد روزگار -

دگر گفت کز گردش آسمان /  پژوهنده مردم شود بدگمان -

گنهکارتر در زمانه منم / ازیرا گرفتار آهرمنم -

که این خانه از پادشاهی تهی ست / نه هنگام پیروزی و فرهی ست -

ز چارم همی بنگرد آفتاب / کزین جنگ ما را بد آید شتاب -

ز بهرام*۱ و زهره*۲ ست ما را گزند / نشاید گذشتن ز چرخ بلند -

همان تیر*۳ و کیوان*۴ برابر شدست / عطارد*۵ به برج دو پیکر*۶ شدست -

دریغ این سر و تاج و این داد و تخت / دریغ این بزرگی و این فر و بخت -

کزین پس شکست آید از تازیان / ستاره نگردد مگر بر زیان -

برین سالیان چار صد بگذرد / کزین تخمه گیتی کسی نشمرد -

..................................................................................

پ ن:

*۱  بهرام، (مریخ)

*۲  زهره، (ناهید)

*۳  تیر، (عطارد)

*۴  کیوان، (زحل)

*۵  عطارد، (تیر)

*۶  دو پیکر، (خرداد)

........................

بهادر امیرعضدی

نامه ی رستم هرمزد یا رستم فرخزاد به برادرش فرخزاد هرمزد

و.ک(192)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
نامه ی رستم هرمزد یا رستم فرخزاد به برادرش فرخزاد هرمزد:
 چو با تخت منبر برابر کنند / همه نام بوبکر و عمر کنند -
تبه گردد این رنج های دراز / نشیبی درازست پیش فراز -
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر / ز اختر همه تازیان راست بهر -
چو روز اندر آید به روز دراز / شود ناسزا شاه گردن فراز -
نه تخت و نه تاج و نه زرینه کفش / نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش -
به رنج یکی دیگری بر خورد / به داد و به بخشش همی ننگرد -
ز پیمان بگردند وز راستی / گرامی شود کژی و کاستی -
پیاده شود مردم جنگجوی / سوار آنک لاف آرد و گفت و گوی -
کشاورز جنگی شود بی هنر / نژاد و هنر کمتر آید به بر -
رباید همی این از آن، آن ازین / ز نفرین ندانند باز، آفرین -
نهان بدتر از آشکارا شود / دل شاهشان سنگ خارا شود -
بد اندیش گردد پدر بر پسر / پسر بر پدر هم چنین چاره گر -
شود بنده ی بی هنر شهریار / نژاد و بزرگی نیاید به کار -
به گیتی کسی را نماند وفا / روان و زبانها شود پر جفا -
از ایران وز ترک وز تازیان / نژادی پدید آید اندر میان -
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود / سخن ها به کردار بازی بود -
همه گنج ها زیر دامن نهند / بمیرند و کوشش به دشمن دهند -
بود دانشومند و زاهد به نام / بکوشد ازین تا که آید به کام -
 پدر با پسر کین سیم آورد / خورش کشک و پوشش گلیم آورد -
زیان کسان از پی سود خویش / بجویند و دین اندر آرند پیش -
چو بسیار ازین داستان بگذرد / کسی سوی آزادگی ننگرد -
بریزند خون از پی خواسته / شود روزگار مهان کاسته -

 که این قادسی گورگاه منست / کفن جوشن و خون کلاه منست -    


بهادر امیرعضدی

بخشی از نامه ی فرخ زاد هرمزد به ماهوی سوری و طوس

و.ک(193)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
بخشی از نامه ی فرخ زاد هرمزد*۱ به ماهوی سوری*۲ و طوس*۳:
 فرخ زاد هرمزد لشکر براند / ز ایران جهاندیدگان را بخواند -
نامه ی فرخ زاد هرمزد به ماهوی سوری:
 چو منزل به منزل بیامد به ری / بر آسود یک چند با رود و می -
ز ری سوی گرگان بیامد چو باد / همی بود یک چند نا شاد و شاد -
ز گرگان بیامد سوی راه بست / پر آژنگ رخسار و دل نادرست -
 دبیر جهاندیده راپیش خواند / دل آگنده بودش همه برفشاند -
 جهاندار چون کرد آهنگ مرو / به ماهوی سوری کنارنگ مرو -
 یکی نامه بنوشت با درد و خشم / پر از آرزو دل پر از آب چشم -
 بگفت آنک ما را چه آمد بروی / وزین پادشاهی بشد رنگ و بوی -
ز رستم*۴ کجا کشته شد روز جنگ / ز تیمار بر ما جهان گشت تنگ -
بدست یکی سعد وقاص*۵ نام / نه بوم و نژاد و نه دانش نه کام -
کنون تا در طیسفون لشکرست / همین زاغ پیسه به پیش اندرست -
تو با لشکرت رزم را سازکن / سپه را برین برهم آواز کن -
 من اینک پس نامه برسان باد / بیایم به نزد تو ای پاک و راد -

نامه ی فرخ زاد هرمزد به طوس:
یکی نامه بنوشت دیگر به طوس / پر از خون دل و روی چون سندروس -
 همانا که آمد شما را خبر / که ما را چه آمد ز اختر به سر -
ازین مار خوار اهرمن چهرگان / ز دانایی و شرم بی بهرگان -
نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد / همیداد خواهند گیتی به باد -
بسی گنج و گوهر پراگنده شد / بسی سر به خاک اندر آگنده شد -
چنین گشت پرگار چرخ بلند / که آید بدین پادشاهی گزند -
ازین زاغ ساران بی آب و رنگ / نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ -
که نوشین روان دیده بود این به خواب / کزین تخت به پراگند رنگ و آب -
چنان دید کز تازیان صد هزار / هیونان مست و گسسته مهار -
گذر یافتندی به اروند رود / نماندی برین بوم بر تار و پود -
به ایران و بابل نه کشت و درود / به چرخ زحل بر شدی تیره دود -
هم آتش به مردی به آتشکده / شدی تیره نوروز و جشن سده -
از ایوان شاه جهان کنگره / فتادی به میدان او یکسره -
کنون خواب را پاسخ آمد پدید / ز ما بخت گردن بخواهد کشید -
شود خوار هر کس که هست ارجمند / فرومایه را بخت گردد بلند -
پراگنده گردد بدی در جهان / گزند آشکارا و خوبی نهان -
به هر کشوری در ستمگاره یی / پدید آید و زشت پتیاره یی -
نشان شب تیره آمد پدید / همی روشنایی بخواهد پرید -
..............................................
پ ن:
*۱  فرخ زاد هرمزد، از گردان بهرام چوبینه.
فرخ زاد هرمزد، بعد از سرکشی گراز از خسرو پرویز، با او به قباد (شیرویه) پسر خسرو پرویز می پیوندند.
 کشته به دست بنده اش (سیه چشم).

*۲  ماهوی سوری،
 والی مرو ، بیژن را علیه یزدگرد شوراند ، فرستنده ی خسرو آسیابان برای کشتن یزدگرد سوم. کشته به دست برسام سردار بیژن در شهر فَرَب - معاصر یزدگرد و رستم فرخزاد - یزدگرد :

کنارنگ مروست ماهوی نیز / ابا لشکر و پیل و هر گونه چیز -
کجا پیشکار شبانان ماست / برآورده ی دشتبانان ماست - 
ورا بر کشیدم که گوینده بود / همان رزم را نیز جوینده بود -
چو بی ارز را نام دادیم و ارز / کنارنگی و پیل و مردان و مرز -
اگر چند بی مایه و بی تنست / برآورده ی بارگاه منست -  
 شبان زاده را دل پر از تخت بود / ورا پند آن موبدان سخت بود -
    
*۳  طوس، معاصر یزدگرد و رستم فرخزاد، از مرزبانان یزدگرد.

*۴  رستم هرمزد یا رستم فرخزاد، پسر هرمزد نوشیروان:
بفرمود تا پور هرمزد، راه / بپیماید و بر کشد با سپاه -
که رستم بدش نام و بیدار بود / خردمند و گرد و جهاندار بود -
ستاره شمر بود و بسیار هوش / به گفتارش موبد نهاده دو گوش -
بدانست رستم شمار سپهر / ستاره شمر بود و با داد و مهر -
 برادرِ فرخزاد، فرخزاد و رستم، پسران هرمزد نوشیروان. فرستاده ی یزدگرد سوم به جنگ قادسیه با سعد وقّاص(فرستاده عمر). کشته به دست سعد وقاص:
به دست یکی سعد وقاص نام / نه بوم و نژاد و نه دانش نه کام - 


*۵  سعد وقاص:
عمر، سعد وقاس را با سپاه/فرستاد تا جنگ جوید ز شاه -

چو آگاه شد زان سخن یزدگرد/ز هر سو سپاه اندر آورد گرد -


بهادر امیرعضدی

شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 21 - گردیه از دید خاقان

برگزیده های از شاهنامه ی فردوسی
***

شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 21 - گردیه از دید خاقان
***

گردیه خواهر بهرام چوبینه، از دید خاقان:

 به از تو ندیدم کسی کدخدای / بیارای ایوان ما را به رای -
 ز پاکی و از پارسایی زن / که هم غمگسارست و هم رای زن -

 و از زبان سپاهیان ایرانی:

 نجنباندت کوه آهن ز جای / یلان را به مردی تویی رهنمای -
ز مرد خردمند بیدار تر / ز دستور داننده هشیار تر -
همه کهترانیم و فرمان تو راست / برین آرزو رای و پیمان تو را ست -

مرگ شاپور اورمزد نرسی، یا شاپور ذوالاکتاف:


 برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
*** 

مرگ شاپور اورمزد نرسی، یا شاپور ذوالاکتاف:

 چو شد سالیان پنج بر چار ماه / بشد شاه روزی به نخچیرگاه -
جهان شد پر از یوز و باران و سگ / چه پرنده و چند تازان به تگ -
ستاره زدند از پی خوابگاه / چو چیزی بخورد و بیاسود شاه -
سه جام می خسروانی بخورد / پر اندیشه شد سر سوی خواب کرد -
پراگنده گشتند لشکر همه / چو در خواب شد شهریار رمه -
بخفت او و از دشت برخاست باد / که کس باد ازان سان ندارد به یاد -
فرو برده چوب ستاره بکند / بزد‌ بر سر شهریار بلند -
جهانجوی شاپور جنگی بمرد / کلاه کیی دیگری را سپرد -
میاز و مناز و متاز و مرنج / چه تازی به کین و چه نازی به گنج -
که بهر تو اینست زین تیره گوی / هنر جوی و راز جهان را مجوی -
که گر بازیابی به پیچی بدرد / پژوهش مکن گرد رازش مگرد -
چنین است کردار این چرخ تیر / چه با مرد برنا چه با مرد پیر -

بهادر امیرعضدی