برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

خواب دیدن در شاهنامه ( ۷ ) - خواب دیدن پیران ویسه

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۷ ) - خواب دیدن پیران ویسه

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -

***

حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.

***

خواب دیدن پیران ویسه در زادن فرنگیس کیخسرو را:
 شبی قیرگون ماه پنهان شده / به خواب اندرون مرغ و دام و دده -
چنان دید سالار پیران به خواب / که شمعی برافروختی ز آفتاب -
سیاوش بر شمع تیغی به دست / به آواز گفتی نشاید نشست -
کزین خواب نوشین سر آزاد کن / ز فرجام گیتی یکی یاد کن -
که روز نوآیین و جشنی نوست / شب سور آزاده کیخسروست -
سپهبد بلرزید در خواب خوش / بجنبید گلهشر خورشید فش -
بدو گفت پیران که برخیز و رو / خرامنده پیش فرنگیس شو -
سیاووش را دیدم اکنون به خواب / درخشانتر از بر سپهر آفتاب -
که گفتی مرا چند خسپی مپای / به جشن جهانجوی کیخسرو آی -

و بدین سان فردوسی زمین را به یمن قدم کیخسرو آب می زند و سمند ِ قلم را در داستاندشت کیخسرو به تاخت می اندازد:
همی رفت گلشهر* تا پیش ماه / جدا گشته بود از بر ماه شاه -
بدید و به شادی سبک بازگشت / همانگاه گیتی پرآواز گشت -
بیامد به شادی به پیران بگفت / که اینت به آیین خور و ماه جفت -
یکی اندر آی و شگفتی ببین / بزرگی و رای جهان آفرین -
تو گویی نشاید مگر تاج را / و گر جوشن و ترگ و تاراج را -

خواب دیدن در شاهنامه ( ۶ ) - خواب دیدن سیاوش

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۶ ) - خواب دیدن سیاوش

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
*** حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
*** خواب دیدن سیاوش:
 چهارم شب اندر بر ماهروی / بخوان اندرون بود با رنگ و بوی -
بلرزید وز خواب خیره بجست / خروشی برآورد چون پیل مست
 همی داشت اندر برش خوب چهر / بدو گفت شاها چه بودت ز مهر -
خروشید و شمعی برافروختند / برش عود و عنبر همی سوختند -

فرنگیس، از خواب سیاوش می پرسد:
بپرسید زو دخت افراسیاب / که فرزانه شاها چه دیدی به خواب -

سیاوش از خوابش میگوید:
سیاوش بدو گفت کز خواب من / لبت هیچ مگشای بر انجمن -
چنین دیدم ای سرو سیمین به خواب / که بودی یکی بیکران رود آب -
یکی کوه آتش به دیگر کران / گرفته لب آب نیزه وران -
ز یک سو شدی آتش تیزگرد / برافروختی از سیاووش گرد -
ز یک دست آتش ز یک دست آب / به پیش اندرون پیل و افراسیاب -
بدیدی مرا روی کرده دژم / دمیدی بران آتش تیزدم -
چو گرسیوز آن آتش افروختی / از افروختن مر مرا سوختی -

فرنگیس، سیاوش را دلداری میدهد و شگون ِ شوم خواب سیاوش را به گرسیوز بر میگرداند:
فرنگیس گفت این بجز نیکوی / نباشد نگر یک زمان بغنوی -
به گرسیوز آید همی بخت شوم / شود کشته بر دست سالار روم -

و بدین سان فردوسی آمادگی و بسیچ سیاوش در مقابل افراسیاب، را می آغازد:
سیاوش سپه را سراسر بخواند / به درگاه ایوان زمانی بماند -
بسیچید و بنشست خنجر به چنگ / طلایه فرستاد بر سوی گنگ -
دو بهره چو از تیره شب در گذشت / طلایه هم آنگه بیامد ز دشت -

خواب دیدن در شاهنامه ( ۵ ) - خواب دیدن فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۵ ) - خواب دیدن فردوسی

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***

حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
فردوسی فارغ از این که این بخش را الحاقی بدانیم یا ندانیم، از خواب خویش می گوید. 

***
خواب دیدن فردوسی پیش از وصف سلطان محمود:
بر اندیشه ی شهریار زمین / بخفتم شبی لب پر از آفرین -
دل من چو نور اندر آن تیره شب / نخفته گشاده دل و بسته لب -
چنان دید روشن روانم به خواب / که رخشنده شمعی برآمد ز آب -
همه روی گیتی شب لاژورد / از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد -
در و دشت برسان دیبا شدی / یکی تخت پیروزه پیدا شدی -
نشسته برو شهریاری چو ماه / یکی تاج بر سر به جای کلاه - ...


و بدین سان ست که فضا سازی و بستر ِ مساعد برای ستودن سلطان محمود چیده می شود: 
 چو بیدار گشتم بجستم ز جای / چه مایه شب تیره بودم به پای -
بر آن شهریار آفرین خواندم / نبودم درم جان برافشاندم -
به دل گفتم این خواب را پاسخ است / که آواز او بر جهان فرخ است -

خواب دیدن در شاهنامه ( ۴ ) - خواب دیدن کیقباد

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***
حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
***
 زال زر رستم را برای آوردن کیقباد به البرز کوه گسیل می دارد:
به رستم چنین گفت فرخنده زال / که برگیر کوپال و بفراز یال -
برو تازیان تا به البرز کوه / گزین کن یکی لشکر همگروه -
ابر کیقباد آفرین کن یکی / مکن پیش او بر درنگ اندکی -
به دو هفته باید که ایدر بوی / گه و بیگه از تاختن نغنوی -

رستم به البرز کوه نزد کیقباد می رسد:
 تهمتن همانگه زبان برگشاد / پیام سپهدار ایران بداد -
سخن چون به گوش سپهبد رسید / ز شادی دل اندر برش برطپید -
بیازید جامی لبالب نبید / بیاد تهمتن به دم درکشید -
تهمتن همیدون یکی جام می / بخورد آفرین کرد بر جان کی -

 کیقباد از خوابش می گوید:
شهنشه چنین گفت با پهلوان / که خوابی بدیدم به روشن روان -
که از سوی ایران دو باز سپید / یکی تاج رخشان به کردار شید -
خرامان و نازان شدندی برم / نهادندی آن تاج را بر سرم -
چو بیدار گشتم شدم پرامید / ازان تاج رخشان و باز سپید -
بیاراستم مجلسی شاهوار / برین سان که بینی بدین مرغزار -
تهمتن مرا شد چو باز سپید / ز تاج بزرگان رسیدم نوید -

و بدین سان آغاز به شاهی رسیدن کیقباد، به قید ِ قلم ِ سحر آمیز حکیم طوس در می آید:
تهمتن چو بشنید از خواب شاه / ز باز و ز تاج فروزان چو ماه -
چنین گفت با شاه کنداوران / نشانست خوابت ز پیغمبران -
کنون خیز تا سوی ایران شویم / به یاری به نزد دلیران شویم -
قباد اندر آمد چو آتش ز جای / به بور نبرد اندر آورد پای -
کمر برمیان بست رستم چو باد / بیامد گرازان پس کیقباد -

بهادر امیرعضدی

خواب دیدن در شاهنامه ( ۳ ) - خواب دیدن ضحاک

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۳ ) - خواب دیدن ضحاک

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه 

نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -

***

حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند. 

***

خواب دیدن ضحاک

چو از روزگارش چهل سال ماند / نگر تا بسر برش یزدان چه راند - 

در ایوان شاهی شبی دیر یاز / به خواب اندرون بود با ارنواز - 

چنان دید کز کاخ شاهنشهان / سه جنگی پدید آمدی ناگهان - 

دو مهتر یکی کهتر اندر میان / به بالای سرو و به فر کیان - 

کمر بستن و رفتن شاهوار / بچنگ اندرون گرزه ی گاوسار -  

دمان پیش ضحاک رفتی به جنگ / نهادی به گردن برش پالهنگ -  

همی تاختی تا دماوند کوه / کشان و دوان از پس اندر گروه - 

 بپیچید ضحاک بیدادگر / بدریدش از هول گفتی جگر -

یکی بانگ برزد بخواب اندرون / که لرزان شد آن خانه ی صدستون -


 ضحاک، خواب ِ دیده را با ارنواز*۱ و شهرنواز*۲، باز می گوید: 

به خورشید رویان جهاندار گفت / که چونین شگفتی بشاید نهفت -

که گر از من این داستان بشنوید / شودتان دل از جان من ناامید


و بدین سان ست که با (گفت ِ) ارنواز در بستر ضحاک، فضا سازی و بستر ِ روند ِ آتی داستان، چیده می شود:  

چنین گفت با نامور ماهروی / که مگذار این را ره چاره جوی -

تو داری جهان زیر انگشتری / دد و مردم و مرغ و دیو و پری -

ز هر کشوری گرد کن مهتران / از اخترشناسان و افسونگران -

سخن سربه سر موبدان را بگوی / پژوهش کن و راستی بازجوی -

نگه کن که هوش تو بر دست کیست / ز مردم شمار ار ز دیو و پریست -

چو دانسته شد چاره ساز آن زمان / به خیره مترس از بد بدگمان -

شه پر منش را خوش آمد سخن / که آن سرو سیمین برافگند بن - 

...........................

پ ن:

*۱  ارنواز،

*۲  شهرنواز،

هر دو از دختران جمشید: 

که جمشید را هر دو دختر بدند / سر بانوان را چو افسر بدند-

 زپوشیده رویان یکی شهرناز / دگر پاکدامن به نام ارنواز -