برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
زال ِ زر،کیکاووس را از رفتن به مازندران بر حذر میدارد:
همیشه جهان بر تو فرخنده باد/مبادا که پند من آیدت یاد-
پشیمان مبادی ز کردار خویش/به تو باد روشن دل و دین و کیش-
کیکاووس نابخردانه، بیراهه خود را می پوید. زال گفتنی ها را گفته ست. زال به سردی، کیکاووس را بدرود می گوید:
سبک شاه را زال پدرود کرد/دل از رفتن او پر از دود کرد-
برون آمد از پیش کاووس شاه/شده تیره بر چشم او هور و ماه-
برفتند با او بزرگان نیو/چو طوس و چو گودرز و رهام و گیو-
گیو گودرز، داماد زال، دلخور و رنجیده از نابخردی کیکاووس، جانب زال را می گیرد:
به زال آنگهی گفت گیو از خدای/همی خواهم آنک او بود رهنمای-
به جایی که کاووس را دسترس/نباشد ندارم مر او را به کس-
ز تو دور باد آز و چشم نیاز/مبادا به تو دست دشمن دراز-
به هر سو که آییم و اندر شویم/جز او آفرینت سخن نشنویم-
پس از کردگار جهانآفرین/به تو دارد امید ایران زمین-
ز بهر گوان رنج برداشتی/چنین راه دشوار بگذاشتی-
پس آنگه گرفتندش اندر کنار/ره سیستان را برآراست کار-
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۳۸) - پند فردوسی و بلند پروازی کیکاووس
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***
پند فردوسی و بلند پروازی کیکاووس:
درخت برومند چون شد بلند/گر آید ز گردون برو بر گزند-
شود برگ پژمرده و بیخ مُست/سرش سوی پستی گراید نخست-
چو از جایگه بگسلد پای خویش/به شاخ نو آیین دهد جای خویش-
مراو را سپارد گل و برگ و باغ/بهاری به کردار روشن چراغ-
اگر شاخ بد خیزد از بیخ نیک/تو با شاخ تندی میاغاز ریک-
پدر چون به فرزند ماند جهان/کند آشکارا برو بر نهان-
گر از بفگند فر و نام پدر/تو بیگانه خوانش مخوانش پسر-
کرا گم شود راه آموزگار/سزد گر جفا بیند از روزگار-
چنین است رسم سرای کهن/سرش هیچ پیدا نبینی ز بن-
چو رسم بدش بازداند کسی/نخواهد که ماند به گیتی بسی-
بهادر امیرعضدی
بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 18 - درفش سیاه تورانیان، درفش پیران، درفش هومان.
***
اظهار نظر پروفسور آرتور کریستن سن (Arthur Christensen ) زبان شناس، مورخ و شرق شناس دانمارکی در مورد درفش و پرچم :
« آنگاه که مردمانی دارای " بیرق "، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است ».
***
درفش پیران:
نگه کرد پیران بدان کارزار/چنان تیز برگشتن روزگار-
نگونسار کرد آن درفش سیاه/برفتند پویان ببی راه و راه-
***
درفش هومان:
که هومان به پیروزی شهریار/دوان آمد از مرکز کارزار-
چو بیژن میان دو رویه سپاه/رسید اندران سایهٔ تاج و گاه-
سبک بیژن اندر میان سپاه/نگونسار کرد آن درفش سیاه-
چو آن دیدهبانان ایران سپاه/نگون یافتند آن درفش سیاه-
بهادر امیرعضدی
بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 17 - درفش سیاه تورانیان، درفش شیده.
***
اظهار نظر پروفسور آرتور کریستن سن (Arthur Christensen ) زبان شناس، مورخ و شرق شناس دانمارکی در مورد درفش و پرچم :
« آنگاه که مردمانی دارای " بیرق "، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است ».
***
درفش شیده:
چو قارن بیامد ز پیش سپاه/بدید آن درفشان درفش سیاه-
چو آمد بر شیده دادش درود/ز شاه و ز ایرانیان برفزود-
و
بیامد دمان قارن از نزد شاه/بنزد یکی آن درفش سیاه-
سخن هرچ بشنید با او بگفت/نماند ایچ نیک و بد اندر نهفت-
بشد شیده نزدیک افراسیاب/دلش چون بر آتش نهاده کباب-
و
سر هندوان با درفش سیاه/فرستاد رستم بنزدیک شاه-
ببارید بر شیده اشکش تگرگ/فراز آوریدش بنزدیک مرگ-
بهادر امیرعضدی
بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 16 - درفش سیاه تورانیان، درفش گهار گهانی.
***
اظهار نظر پروفسور آرتور کریستن سن (Arthur Christensen ) زبان شناس، مورخ و شرق شناس دانمارکی در مورد درفش و پرچم :
« آنگاه که مردمانی دارای " بیرق "، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است ».
***
درفش گهار گهانی:
برآشفت چون ترگ رستم بدید/خروشی چو شیر ژیان برکشید-
برآشفت چون ترگ رستم بدید/خروشی چو شیر ژیان برکشید-
و
نگه کرد پیران بدان کارزار/چنان تیز برگشتن روزگار-
نگونسار کرد آن درفش سیاه/برفتند پویان ببی راه و راه-
بهادر امیرعضدی