برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

فغان کیخسرو در رثای مرگ ِ سیاوش

و.ک(117)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***

فغان کیخسرو در رثای مرگ ِ سیاوش:

چو از سرو بن دور گشت آفتاب/سر شهریار اندر آمد به خواب-
چه خوابی که چندین زمان بر گذشت/نجنبید و بیدار هرگز نگشت -
چو از شاه شد گاه و میدان تهی/مه* خورشید بادا مه سرو سهی-
چپ و راست هر سو بتابم همی/ سر و پای گیتی نیابم همی-
یکی بد کند نیک پیش آیدش/جهان بنده و بخت خویش آیدش -
یکی جز به نیکی جهان نسپرد/همی از نژندی فرو پژمرد-
مدار ایچ تیمار با او به هم/به گیتی مکن جان و دل را دژم -
ز خان سیاوش برآمد خروش/جهانی ز گرسیوز آمد به جوش-
ز سر ماهرویان گسسته کمند/خراشنده روی و بمانده نژند -
همه بندگان موی کردند باز/فرنگیس مشکین کمند دراز -
برید و میانرا به گیسو ببست/به فندق گل ارغوان را بخست -
به آواز بر جان افراسیاب/همی کرد نفرین و میریخت آب -
خروشش به گوش سپهبد رسید/چو آن ناله و زار نفرین شنید-
به گرسیوز ِ بد نشان شاه گفت/که اورا به کوی آورید از نهفت -
ز پرده به در گه بریدش کشان/بر روزبانان مردم کشان -
بدان تا بگیرند موی سرش/بدرند بر بر همه چادرش-
زنندش همی چوب تا تخم کین/بریزد برین بوم نئران زمین-
نخواهم ز بیخ سیاوش درخت/نه شاخ ونه برگ و نه تاج و نه تخت-
همه شهر ایران جگر خسته اند/به کین سیاوش کمر بسته اند-
....................
* مه، نه، قید نبودن، حالت انکار، جلوه ی نفی
*
نوحه گری برای سیاوش در تاریخ بخارا
در تاریخ بخار (هزار سال پیش)، آمده :
که اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرود های عجیب است و مطربان آن را کین سیاوش گویند مردمان بخارا در کشتن سیاوش نوحه هاست چنان که در همه ولایات معروف است و مطربان آنرا سرود ساختند و میگویند(به آواز میخوانند) و قوالان آنرا گریستن مغلن خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است.
و به تعبیر امروز، یعنی چهار هزا ر سال.
هم اکنون نیز در بین عشایر متداول است.  
سووشون سیمین دانشور - سوسیوش (سوگ سیاوش).
*
 جوشش خون سیاوش:
یحیی پیغمبر نیز میگویند پس از کشتنش، خونش از جوشش باز نایستاد.
در مراسم تعزیه نیز، به تاسی و به فراخور جلوه ی حماسه و اسطوره ی تراژیک ما ایرانیان، " تشت خون"، به صورتی کنایی اشاره می شود.
(هرچه خاک روی خون یحیی میریخته اند باز از خاک خون می جوشیده. و تعزیه های امام حسین اشاره شده که زینب میگوید بگذار تشتی بیاورم تا خونت بر زمین ریخته نشود).   

بهادر امیرعضدی

.....................
منابع: تاریخ بخارا -
شاهرخ مسکوب - 
تفسیر طبری -

پند های عملگرایانه(پراگماتیستیک) در شاهنامه - (2) - پراگماتیسم افراسیاب

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های عملگرایانه(پراگماتیستیک) در شاهنامه - (2) - پراگماتیسم افراسیاب
***

ناسازگاری جنگ با خرد، جنگیدن با خرد ورزیدن.
***

پند عملگرایانه(پراگماتیستیک) افراسیاب:
بدانش نیاید سر جنگجوی/نباید به جنگ اندرون آبروی-

سر مرد جنگی خرد نسپرد/که هرگز نیامیخت کین با خرد-


بهادر امیرعضدی

خواب دیدن در شاهنامه ( ۲۴ ) - خواب دیدن ِ گودرز ِ کشوادگان، در برگزیدن کیخسرو به پادشاهی ایران

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۲۴ ) - خواب دیدن ِ گودرز ِ کشوادگان، در برگزیدن کیخسرو به پادشاهی ایران.

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***
حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
***
 چنان دید گودرز، یک شب به خواب / که ابری بر آمد ز ایران، پر آب -‌‌‌
 بران ابر باران، خجسته سروش / به گودرز گفتی که بگشای گوش -
 چو خواهی که یابی ز تنگی رها / وزین نامور تُرک ِ نر اژدها -
 به توران یکی نامداری نو ست / کجا نام آن شاه، کیخسرو ست -
 ز پشت ِ سیاوش، یکی شهریار / هنرمند و از گوهر  ِ نامدار -
 ازین تخمه از گوهر ِ کیقباد / ز مادر، سوی تور دارد نژاد -
 چو آید به ایران پی فرخش / ز چرخ آنچ پرسد دهد پاسخش -
 میان را ببندد به کین پدر / کند کشور تور زیر و زبر -

 به دریای قلزم به جوش آرد آب / نخارد سر از کین افراسیاب -

همه ساله در جوشن کین بود/شب و روز در جنگ بر زین بود-

ز گردان ایران و گردنکشان/نیابد جز از گیو ازو کس نشان-
چنین است فرمان گردان سپهر/بدو دارد از داد گسترده مهر-

پر اندیشه مر گیو را پیش خواند / وزان خواب چندی سخنها براند -

پر اندیشه مر گیو را پیش خواند / وزان خواب چندی سخنها براند -


بهادر امیرعضدی

خواب دیدن در شاهنامه ( ۲۲ ) - خواب دیدن هوم ِ عابد، سروش و غار افراسیاب:


برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۲۲ ) - خواب دیدن هوم ِ عابد، سروش و غار افراسیاب:
***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***
حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
***
پرستنده بودم بدین کوهسار/که بگذشت برگنگ دژ شهریار-
همی خواستم تا جهانآفرین/بدو دارد آباد روی زمین-
چو باز آمد او شاد و خندان شدم/نیایش کنان پیش یزدان شدم-
 سروش خجسته شبی ناگهان/بکرد آشکارا بمن بر نهان-
ازین غار بی بن بر آمد خروش/شنیدم نهادم بآواز گوش-
کسی زار بگریست برتخت عاج/چه بر کشور و لشکر و تیغ وتاج -
ز تیغ آمدم سوی آن غار تنگ/کمندی که زنار بودم بچنگ-

بدیدم سر و گوش افراسیاب/درو ساخته جای آرام و خواب-

بهادر امیرعضُدی

خواب دیدن در شاهنامه ( ۲۱ ) - خواب دیدن ضحاک و فراخوان پیشبینان و موبدان

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۲۱ ) - خواب دیدن ضحاک و فراخوان پیشبینان و موبدان

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***
حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
***
ضحاک خوابی دهشتناک می بیند:
بپیچید ضحاک بیدادگر/بدریدش از هول گفتی جگر-
یکی بانگ برزد بخواب اندرون/که لرزان شد آن خانهٔ صدستون-
چنین گفت ضحاک را ارنواز/که شاها چه بودت نگویی به راز-
به شاه گرانمایه گفت ارنواز/که بر ما بباید گشادنت راز-
توانیم کردن مگر چاره‌ای/که بی‌چاره‌ای نیست پتیاره‌ای-

نگرانی ضحاک از فرجام کارش پس از خواب دیدن:
سپهبد گشاد آن نهان از نهفت/همه خواب یک یک بدیشان بگفت-
چنین گفت با نامور ماهروی/که مگذار این را ره چاره چوی-
ز هر کشوری گرد کن مهتران/از اخترشناسان و افسونگران-
سخن سربه سر موبدان را بگوی/پژوهش کن و راستی بازجوی-
نگه کن که هوش تو بر دست کیست/ز مردم شمار ار ز دیو و پریست-
چو دانسته شد چاره ساز آن زمان/به خیره مترس از بد بدگمان-
شه پر منش را خوش آمد سخن/که آن سرو سیمین برافگند بن-
سپهبد به هرجا که بد موبدی/سخن دان و بیداردل بخردی-
ز کشور به نزدیک خویش آورید/بگفت آن جگر خسته خوابی که دید-
نهانی سخن کردشان آشکار/ز نیک و بد و گردش روزگار-
که بر من زمانه کی آید بسر/کرا باشد این تاج و تخت و کمر-
از آن نامداران بسیار هوش/یکی بود بینادل و تیزگوش-
خردمند و بیدار و زیرک بنام/کزان موبدان او زدی پیش گام-
بدو گفت پردخته کن سر ز باد/که جز مرگ را کس ز مادر نزاد-
کسی را بود زین سپس تخت تو/به خاک اندر آرد سر و بخت تو-
کجا نام او آفریدون بود/زمین را سپهری همایون بود-
زند بر سرت گرزهٔ گاوسار/بگیردت زار و ببنددت خوار-
چو بشنید ضحاک بگشاد گوش/ز تخت اندر افتاد و زو رفت هوش