برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(171) - مترادف اصطلاحِ "یک روز ِ خوش به خود ندیدن"، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(171) - مترادف اصطلاحِ "یک روز ِ خوش به خود ندیدن در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
یک روز ِ خوش به خود ندیدن در شاهنامه:
کجا سالیان اندر آمد به شش/که نگذشت بر ما یکی روز خوش-


و
ز بهر درم گرددش کینه کش/که ناخوش کند بر دلش روز خوش-


و
دلش زان زده فال پر آتشست/همه زندگانی برو ناخوشست-


و
بدو گفت کز کار اسفندیار/چنان داغ دل گشتم و سوکوار-
که روزی نبد زندگانیم خوش/دژم بودم از اختر کینه کش-

بهادر امیرعضدی

مهران، در تعبیر ِ بخش ِ پنجم ِ خواب ِ کید هندی به آیین های زرتشت، موسی، عیسی و محمد اشاره می‌کند.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
مهران، در تعبیر ِ بخش ِ پنجم از خواب ِ ده گانه ی کید هندی به آیین های زرتشت، موسی، عیسی و محمد اشاره می‌کند که آیینمداران و دینمداران، در راستای رسیدن به وحدت، سرانجام به واگرایی(انشقاق و تفرقه) و نه همگرایی(اتحاد و انسجام) می رسند: 
چو بشنید مهران ز کید این سَخُن/بدو گفت ازین خواب، دل بد مَکُن-


تعبیر بخش پنجم خواب ِ کید هندی:
دگر آنک دیدی ز کرپاس نغز/گرفته ورا چار پاکیزه مغز-
نه کرپاس*۱ نغز از کشیدن درید/نه آمد ستوه آنک او را کشید-
ازین پس بیاید یکی نامدار/ز دشت سواران نیزه گزار*۲-
یکی مرد پاکیزه و نیکخوی*۳/بدو دین یزدان شود چارسوی-
یکی پیر دهقان آتش پرست*۴/که بر واژ برسم بگیرد بدست-
دگر دین موسی که خوانی جهود/که گوید جز آن را نشاید ستود-
دگر دین یونانی آن پارسا*۵/که داد آورد در دل پادشا-
چهارم بیاید همین پاک رای*۶/سر هوشمندان برآرد ز جای-
چنان چارسو از پی پاس را/کشیدند زانگونه کرپاس را-
تو کرپاس را دین یزدان شناس/کشنده چهار آمد از بهر ِ  پاس-
همی درکشد این ازان، آن ازین/شوند آن زمان دشمن از بهر دین-
........................................
پ ن:
*۱: کرپاس، کرباس(عبای پیامبر) - *۲: صحرای حجاز(عربستان)
- *۳: پیامبر - *۴: زرتشت - *۵: عیسی مسیح - *۶: پیامبر

مهراب، راهب هندی، معاصر اسکندر، پدر زن اسکندر - شاه خردمند هند، که با هدیه ی چهار گانه ((دخترش(کنکه)، فیلسوف(شنکه)، پزشک(منکت یا منکوس)  و جام ) )) به اسکندر، جان خود را خرید- 

یکی شاه بُد، هند را نام کید/نکردی جز از دانش و رای صید - 

دل بخردان داشت و مغز ردان/نشست کیان افسر موبدان - 


بهادر امیرعضدی

مالیدن کمان به مفهوم ِ "مُسَلّح" کردن کمان

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
مالیدن کمان به مفهوم خم کردن کمان برای زه را به خانه ی کمان درگیر کردن، آماده سازی کمان، "مُسَلّح" کردن کمان:

ازو شاه بستد به زانو نشست/بمالید خانه کمان را به دست-
به زه کرد و خندان چنین گفت شاه/که اینت کمانی چو باید به راه-


و
کمان را بمالید وبر زه نهاد/ز یزدان نیکی دهش کرد باد-


و
کمان را بمالید دستان سام/برانگیخت اسپ و برآورد نام-


و
تهمتن به بند کمر برد چنگ/گزین کرد یک چوبه تیر خدنگ-
یکی تیر الماس پیکان چو آب/نهاده برو چار پر عقاب-
کمان را بمالید رستم بچنگ/بشست اندر آورد تیر خدنگ-


و
چو بهرام گور آن شترمرغ دید/به کردار باد هوا بردمید-
کمان را بمالید خندان به چنگ/بزد بر کمر چار تیر خدنگ-
یکایک همی راند اندر کمان/بدان تا سرآرد بریشان زمان-


و
خدنگی گزین کرد پیکان چو آب/نهاده برو چار پر عقاب-
بمالید چاچی کمان را بدست/به چرم گوزن اندر آورد شست-
چو چپ راست کرد و خم آورد راست/خروش از خم چرخ چاچی بخاست-


و
کمان را بمالید بهرام گرد/به تیر از هوا روشنایی ببرد-
خدنگی بینداخت شیر دلیر/برشیر کپی شد از جنگ سیر-


بهادر امیرعضدی