برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۴ - آیین هندوان

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۴ - آیین هندوان

***

خراد برزین در مناظره ی با قیصر روم، آیین هندوان را اینگونه می نمایاند:  

هرآنکس که او دفتر هندوان / بخواند شود شاد و روشن روان -

 بپرسید قیصر که هندی زراه / همی تا کجا برکشد پایگاه -
 زدین پرستندگان بر چیند / همه بت پرستند گر خود کیند -
چنین گفت خراد برزین که راه / به هند اندرون گاو شاهست و ماه -
به یزدان نگروند و گردان سپهر / ندارد کسی برتن خویش مهر -
 ز خورشید گردنده بر بگذرند / چوما را ز دانندگان نشمرند -
هرآنکس که او آتشی بر فروخت / شد اندر میان خویشتن را بسوخت -
 یکی آتشی داند اندر هوا / به فرمان یزدان فرمان روا -
که دانای هندوش خواند اثیر / سخنهای نعز آورد دلپذیر -
 چنین گفت که آتش به آتش رسید / گناهش ز کردار شد ناپدید -
ازان ناگزیر آتش افروختن / همان راستی خواند این سوختن -
 همان گفت وگوی شما نیست راست / برین بر روان مسیحا گواست -

آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۳ - آیین مسیح

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۳ - آیین مسیح

***

 مسیح پیمبر چنین کرد یاد/که پیچد خرد، چون بپیچی ز داد - 

یکی بی نوا مرد درویش بود/که نانش ز رنج تن خویش بود - 

جز از ترف*۱ و شیرش نبودی خورش/فزونیش رخبین*۲ بدی پرورش - 

چو آورد مرد جهودش به مشت/چو بی یار  و بیچاره دیدش، بکشت -

همان کشته را نیز بر دار کرد/بران دار بر، ورا خوار کرد - 

چو روشن روان گشت و دانش پذیر/سخن گوی و داننده و یادگیر -

به پیغمبری نیز هنگام یافت/به برنایی از زیرکی کام یافت - 

تو گویی که فرزند یزدان بد اوی/بران دار برگشته، خندان بد اوی -     


در مناظره ی خراد برزین با قیصر روم:

نبینی که عیسای مریم چه گفت/بدانگه که بگشاد راز از نهفت - 

که پیراهنت گر ستاند کسی/میآویز با او به تندی بسی - 

و گر بر زند کف به رخسار تو/شود تیره زان زخم دیدار تو - 

مزن هم چنان تا بماندت نام/خردمند را نام بهتر ز کام - 

به سوتام*۳ را بس کن از خوردنی/مجو ار نباشدت گستردنی - 

بدین سر، بدی را به بد مشمرید/بی آزار ازین تیرگی بگذرید - 

شما را هوا بر خرد شاه گشت/دل از آز بسیار بی راه گشت - 


 نقد مسیح:
بخندد برین بر، خردمند مرد/تو گر بخردی، گرد این فن مگرد - 

که هست او ز فرزند و زن بی نیاز/به نزدیک او آشکار ست راز -  


خسرو پرویز فرستادن دار یا صلیب مسیح را از قیصر(پدر زنش) دریغ میدارد.

خسرو پرویز، دین مسیح را نقد میکند و دار مسیح را بی ارزش می نمایاند: 

دگر کت ز دار مسیحا سخن/بیاد آمد از روزگار کهن-

مدان دین که باشد به خوبی بپای/بدان دین نباشد خرد رهنمای-

کسی را که خوانی همی سوگوار/که کردند پیغمبرش را بدار-

که گوید که فرزند یزدان بد اوی/بران دار بر کشته خندان بد اوی-

چو پور پدر رفت سوی پدر/تو اندوه این چوب پوده مخور-

ز قیصر چو بیهوده آمد سخن/بخندد برین کار مرد کهن-

همان دار عیسی نیرزد به رنج/که شاهان نهادند آن را به گنج-

از ایران چو چوبی فرستم بروم/بخندد بما بر همه مرز و بوم-

به موبد نباید که ترسا شدم/گر از بهر مریم سکوبا شدم-

دگر آرزو هرچ باید بخواه/شمار سوی ما گشادست راه-

پسندیدم آن هدیه های تو نیز/کجا رنج بردی ز هر گونه چیز-


بهادر امیرعضدی

................................................................................

پ ن:

*۱  ترف، کشک سیاه، قره قروت 

*۲  رخبین، لور، کشک نرم، ماست چکیده

*۳  سوتام، ناچیز، کم، قلیل

آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۲ - آیین سکا ها (اجداد رستم)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***

آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۲ - آیین سکا ها (اجداد رستم)

***

آیین سکا ها (اجداد رستم)
***
سکاها*۱،  با توجه به پیامبر شاه بودن جمشید و فریدون و گفت و شنود آنها، با «سروش»، یا به تعبیر سامی نژاد ها،«جبرییل»، خیلی قبل تر از  زرتشت، به آیین آریاییان، (پـَهـلـَـوی کیش باستان)، باور داشته اند. و تا پایان، سلطه ی بلا مـنازع دیـن دیگـری را، بـر نـمی تـابنـد. هـرچـند خـانـدان زال از پـر نـفـوذ تـریـن و قـوی تـریـن و شایـد تـنها حامیان پیگیر روزهای تنگ ِ  دینداران کیومرثی (از کیقباد تا منوچهر و نوذر) و حتی کیخسرو، و «به دینان» گشتاسب بوده اند. حتی، رویه ی روزهای آخر ِ کیخسرو را، نمی پسندیده اند. ولی همچنان، او را حمایت میکرده اند. 


سکاها - قومِ " سگزی " ، قبل از برآمدن زرتشت، به آیین آریاییان باستان باور داشته اند (پیامبر شاه بودن جمشید و فریدون و محاوره آنها با سروش یا به تعبیر سامی نژاد ها جبرییل) . و تا زمان رستم نیز این باور بر جا بوده . چه جنگ رستم و اسفندیار بر بنیاد قبول زعامت گشتاسب و آیین نوآور زرتشت (داماد گشتاسب) توسط رستم استوار بوده .


 "رابطه تیم گشتاسب - زرتشت – اسفندیار، با تیم حمزه (عموی مقتدرِ پیامبر) یا خدیجه – حضرتِ محمد - عمر خطاب، شباهت زیادی دارد".


 بدین ترتیب سکاها به نمایندگی بارز رستم و پشت پرده زال، پس از زرتشتی شدن ایران مقاومت میکنند و به آیین باستان آریایی پای بند میمانند .

بعد از کشته شدن رستم و غالب شدن بهمن (اردشیر دراز دست ) پسر اسفندیار ( بعد از مرگ اسفندیار، بنا به آخرین تمنای دم مرگ اسفندیار از رستم، حکم سیاوش برای رستم را پیدا میکند ) این مقاومت سکاها با اسیر شدن و به بند کشیده شدن تحقیر آمیز زال و رودابه و خاندان رستم، بوسیله و با شقاوت بهمن اسفندیار در هم میشکند .
 البته با همه این تفاسیرکه سکاها از قبول "دین بهی" سر باز میزنند، هیچگاه غیر خودی و دیو به چشم ایرانیان دیده نشده اند . حتی در مواردی دشمنان تورانی و اسفندیار ایرانی، رستم را به قید عاریتی سگزی ( سیستانی یا سجستانی با بار کلامی "غیر ایرانی") در می آورند
 ولی در سراسرشاهنامه سیستان (سرزمین سکاها)، به عنوان حاکمیتی نیمه رسمی و تحت لوای ایران و صد البته همیشه شاه بخش، حامی روزهای تنگ و محوری ترین موجودیت ایران به شمار آمده . رستم بزرگترین قهرمان ملی ایران است . علیرغم شاهنامه، در اوستا، از رستم که شاه ستون اسطوره "سکاها و در عین حال ایران" ست، نام و نشانی نمی توان یافت  ولی کم وبیش در چند مورد در متون دینی پهلوی ازین نام پر افتخار نشانی می توان یافت . شاید به این دلیل که رستم از گردن نهادن بدین دین نو پا "زرتشت" که رسوم کهن آریایی را زیر پا گذاشته ، ابا داشته و گرز بر گردن افراشته را خوشتر داشته تا یوغ تحمیل "زنار" زرتشت را بر گردن خمیده  و خوار . حتی به بهای کشتن سپنتودات sepantodata "اسفندیار" . و بخشیدن عطای نام و نشان به لقای روایات دینی زرتشتی.

وضو ی آئینی، اقتباسی از سر و تن شستن ِ پیش از نیایش ِ ایرانیان باستان - بخش ۱۶

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
 رستم در خوان سوم از هفت خوان، اژدها را می کشد. رستم یزدان را می ستاید:

 چو رستم بر آن اژدهای دژم/نگه کرد بر زد یکی تیز دم-
بیابان همه زیر او بود پاک/روان خون گرم از بر تیره خاک-
تهمتن ازو در شگفتی بماند/همی پهلوی نام یزدان بخواند-
به آب اندر آمد سر و تن بشست/جهان جز به زور جهانبان نجست-
به یزدان چنین گفت کای دادگر/تو دادی مرا دانش و زور و فر-
که پیشم چه شیر و چه دیو و چه پیل/بیابان بی آب و دریای نیل-
بد اندیش بسیار و گر اندکی ست/چو خشم آورم پیش چشمم یکی ست-

وضو ی آئینی، اقتباسی از سر و تن شستن ِ پیش از نیایش ِ ایرانیان باستان - بخش ۱۵

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
گیو گودرز، فرنگیس و کیخسرو را به سلامت از رود خروشان جیحون می گذراند. کیخسرو،‌ سرمست و خوشنود، جهان آفرین را می ستاید:

به آب اندر افگند خسرو سیاه/چو کشتی همی راند تا باژگاه-
پس او فرنگیس و گیو دلیر/نترسد ز جیحون و زان آب شیر-
بدان سو گذشتند هر سه درست/جهانجوی خسرو سر و تن بشست-
بدان نیستان در نیایش گرفت/جهان آفرین را ستایش گرفت-
چو از رود کردند هر سه گذر/نگهبان کشتی شد آسیمه سر-
به یاران چنین گفت کاینت شگفت/کزین برتر اندیشه نتوان گرفت-
بهاران و جیحون و آب روان/سه جوشن ور و اسپ و برگستوان-
بدین ژرف دریا چنین بگذرد/خرمندش از مردمان نشمرد-