برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - بنام نوشیدن می - 11

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی -  بنام نوشیدن می - 11
***

بنام نوشیدن ِ اسفندیار:
بیاراست گشتاسپ ایوان و تخت/دلش گشت خرم بدان نیک‌بخت-
به ایوانها در نهادند خوان/به سالار گفتا مهان را بخوان-
بیامد ز هر گنبدی میگسار/به نزدیک آن نامور شهریار-
می خسروانی به جام بلور/گسارنده می داد رخشان چو هور-
همه چهرهٔ دوستان برفروخت/دل دشمنان را به آتش بسوخت-
پسر خورد با شرم یاد پدر/پدر همچنان نیز یاد پسر-
بپرسید گشتاسپ از هفتخوان/پدر را پسر گفت نامه بخوان-

بنام نوشیدن ِ اسفندیار بر لب هیرمند:
وزانجا بیامد سوی هیرمند/همی بود ترسان ز بیم گزند-
بر آیین ببستند پرده‌سرای/بزرگان لشگر گزیدند جای-
شراعی بزد زود و بنهاد تخت/بران تخت بر شد گو نیک‌بخت-
می آورد و رامشگران را بخواند/بسی زر و گوهر بریشان فشاند-
به رامش دل خویشتن شاد کرد/دل راد مردان پر از یاد کرد-
چو گل بشکفید از می سالخورد/رخ نامداران و شاه نبرد-

بهادر امیرعضدی

خوی ِ خونریز اسفندیار

و.ک(092)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***
خوی ِ خونریز اسفندیار

***

 اسفندیار پس از گشودن گنبدان دژ و کشتن ارجاسب و تار و مار کردن ارجاسبیان.

***

اسفندیار در شاهنامه، بر خلاف رستم، روحیه یی خشن، خون ریز و بیرحم دارد و بر تسلیم شدگان رحم ندارد:
ز ترکان چینی فراوان نماند/وگر ماند کس نام ایشان نخواند-

همه ترگ و جوشن فرو ریختند/هم از دیده‌ها خون برآمیختند- 

دوان پیش اسفندیار آمدند/همه دیده چون جویبار آمدند-
سپهدار خونریز و بیداد بود/سپاهش به بیدادگر شاد بود-
کسی را نداد از یلان زینهار/بکشتند زان خستگان بی‌شمار-
به توران زمین شهریاری نماند/ز ترکان چین نامداری نماند-
بفرمود تا آتش اندر زدند/همه شهر توران بهم بر زدند-

به جایی دگر نامداری نماند/به چین و به توران سواری نماند-


اسفندیار پس از به دار کشیدن اندریمان و برادرش، رویین دژ را به آتش می کشد:
بفرمود تا آتش اندر زدند/همه شهر توران بهم بر زدند-
به جایی دگر نامداری نماند/به چین و به توران سواری نماند-


اسفندیار به کسان اسیر ارجاسب نیز رحم روا نمی دارد:
 ز پوشیده رویان ارجاسپ پنج/ببردند بامویه و درد و رنج-
دو خواهر دو دختر یکی مادرش/پر از درد و با سوک و خسته برش-
همه بارهٔ شهر زد بر زمین/برآورد گرد از بر و بوم چین-
سه پور جوان را سپهدار گفت/پراگنده باشید با گنج جفت-


گشتاسب، خوی خونریز اسفندیار را بر نمی تابد و او را از ادامه خون ریختن باز میدارد:
بسی برنیامد که پاسخ رسید/یکی نامه بُد، بند ِ بَد را کلید-
یکی آنک گفتی که کین نیا/بجستم پر از چاره و کیمیا-
دگر آنک گفتی ز خون ریختن/به تنها به رزم اندر آویختن-
تن شهریاران گرامی بود/که از کوشش سخت نامی بود-
نگهدار تن باش و آن خرد/که جان را به دانش خرد پرورد-
سه دیگر که گفتی به جان زینهار/ندادم کسی را ز چندان سوار-
همیشه دلت مهربان باد و گرم/پر از شرم جان لب پر آوای نرم-
مبادا ترا پیشه خون ریختن/نه بی‌کینه با مهتر آویختن-
به کین برادرت بی سی و هشت/از اندازه خون ریختن درگذشت-
و دیگر کزان پیر گشته نیا/ز دل دور کرده بد و کیمیا-
چو خون ریختندش تو خون ریختی/چو شیران جنگی برآویختی-
همیشه بَدی شاد و به روزگار/روان را خرد بادت آموزگار-

نیازست ما را به دیدار تو/بدان پر خرد جان بیدار تو-


اعتراف گشتاسب به سرآمدی اسفندیار در سرکوب سران در راستای گسترش دین بهی:
 همی گفت گشتاسپ کای پاک دین/که چون تو نبیند زمان و زمین-
پس از روزگار منوچهر باز/نیامد چو تو نیز گردنفراز-
بیالود تیغ و بپالود کیش/مهان را همی داشت بر جای خویش-


اسفندیار در پاسخ به رستم، خود از خون ریز بودن خود میگوید:
کنون کارهایی که من کرده‌ام/ز گردنکشان سر برآورده‌ام-
نخستین کمر بستم از بهر دین/تهی کردم از بت‌پرستان زمین-
کس از جنگجویان گیتی ندید/که از کشتگان خاک شد ناپدید-

چه نامه بخوانی بنه بر نشان/بدین بارگاه آی با سرکشان-


بهادر امیرعضدی

پند های عملگرایانه(پراگماتیستیک) در شاهنامه - (5) - پراگماتیسم اسفندیار

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
پند های عملگرایانه(پراگماتیستیک) در شاهنامه - (5) - پراگماتیسم اسفندیار
***

ناسازگاری جنگ با خرد، جنگیدن با خرد ورزیدن.

***

اسفندیار برای رخنه در روئین دژ خود را در بهره بردن از دو ابزار "فریب و نهیب" مجاز می داند و به چاره گشایی، به "هر دری" میزند، تا کدام "در" برای رهانیدن خواهرانش همای و به آفرید از چنگ ارجاسب بکار آید و مفید افتد:
وز انجا بیامد به پرده‌سرای/ز بیگانه پردخت کردند جای-
پشوتن بشد نزد اسفندیار/سخن رفت هرگونه از کارزار-
بدو گفت جنگی چنین دژ به جنگ/به سال فراوان نیاید به چنگ-
مگر خوار گیرم تن خویش را/یکی چاره سازم بداندیش را-
توایدر شب و روز بیدار باش/سپه را ز دشمن نگهدار باش-
تن آنگه شود بی‌گمان ارجمند/سزاوار شاهی و تخت بلند-
کز انبوه دشمن نترسد به جنگ/به کوه از پلنگ و به آب از نهنگ-
به جایی فریب و به جایی نهیب/گهی فر و زیب و گهی در نشیب-
چو بازارگانی بدین دژ شوم/نگویم که شیر جهان پهلوم-
فراز آورم چاره از هر دری/بخوانم ز هر دانشی دفتری-

اسفندیار، به فرجام ترفند "فریب" را بر "نهیب" فراتر می بیند: 
سپهبد به دژ روی بنهاد تفت/به کردار بازارگانان برفت-


بهادر امیرعضدی

پیوند عاطفی انسان و اسب، در شاهنامه - 12

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
پیوند عاطفی انسان و اسب، در شاهنامه - 12
***
رستم در نبرد با الگوس، با رخش از پایداری در آوردگاه میگوید و او را برانگیخته می کند:

تهمتن برانگیخت رخش از شتاب/پس پشت جنگ آور افراسیاب-
 چنین گفت با رخش کای نیک یار/مکن سستی اندر گه کارزار-
 که من شاه را بر تو بی‌جان کنم/به خون سنگ را رنگ مرجان کنم-
 چنان گرم شد رخش آتش گهر/که گفتی برآمد ز پهلوش پر-