برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(134) - مترادف ِ اصطلاح ِ "از راه به در بردن" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
از راه به در بردن:
چنان دان که رودابه را پور سام/نهانی نهادست هر گونه دام-
ببردست روشن دلش را ز راه/یکی چاره مان کرد باید نگاه-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
وصف رودابه:
سه دیگر چو رودابهٔ ماه روی/یکی سرو سیمست با رنگ و بوی-
ز سر تا به پایش گلست وسمن/به سرو سهی بر سهیل یمن
از آن گنبد سیم سر بر زمین/فرو هشته بر گل کمند از کمین-
به مشک و به عنبر سرش بافته/به یاقوت و زمرد تنش تافته-
سر زلف و جعدش چو مشکین زره/فگندست گویی گره بر گره-
ده انگشت برسان سیمین قلم/برو کرده از غالیه صدرقم-
بت آرای چون او نبیند بچین/برو ماه و پروین کنند آفرین-
به بالای ساج است و همرنگ عاج/یکی ایزدی بر سر از مشک تاج-
دو نرگس دژم و دو ابرو به خم/ستون دو ابرو چو سیمین قلم-
دهانش به تنگی دل مستمند/سر زلف چون حلقهٔ پای بند-
دو جادوش پر خواب و پرآب روی/پر از لاله رخسار و پر مشک موی-
نفس را مگر بر لبش راه نیست/چنو در جهان نیز یک ماه نیست-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(133) - مترادف ِ اصطلاح ِ "نخود زیر زبونش نمی خیسه" یا حرف در دهنش نمی مونه در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
اصطلاح "نخود زیر زبونش نمی خیسه" یا حرف در دهنش نمی مونه:
پرستنده با ماه دیدار گفت/که هرگز نماند سخن در نهفت-
مگر آنکه باشد میان دو تن/سه تن نا نهانست و چار انجمن-
بگوی ای خردمند پاکیزه رای/سخن گر به رازست با ما سرای-
بهادر امیرعضدی
و.ک(067)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***و.ک(031)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***معادل پیشه ی توبره کشی در قالب( کمان دار، نیزه دار، سپر دار) در شاهنامه
***
ردّ ِ روند (پروسه) و خط سیرِ ریدک1 در قالب "توبره کش2، کمان دار، نیزه دار، سپر دار" در شاهنامه تا " شاهد " و "مغبچه ی باده فروش" دیوان حافظ، در گذر زمان.
***معادل پیشه ی توبره کشی( کمان دار، نیزه دار، سپر دار) در شاهنامه
زال در روبرو شدن با پرستندگان رودابه در لب رود:
به نزد پری چهرگان رفت زال/ خواست از ترک و بفراخت یال-
کمان، ترک گلرخ به زه بر نهاد/به دست جهان پهلوان در نهاد-
و
ازیشان چو برگشت خندان غلام/بپرسید از و نامور پور سام-
که با تو چه گفت آن که خندان شدی/گشاده لب و سیم دندان شدی-
هم اندر تگ اسپ یک چوبه تیر/بینداخت و بگذاشت چون نره شیر-
سپر برگرفتند ژوپین وران/بگشتند با خشتهای گران-
سپر خواست از ریدک ترک، زال/بر انگیخت اسب و برآورد یال-
کمان را بینداخت و ژوپین گرفت/به ژوپین شکار نوآیین گرفت-
الوا، نیزه دار رستم:
یکی نامور بود الوای نام/سرافراز و اسپافگن و شادکام-کجا نیزهٔ رستم او داشتی/پس پشت او هیچ نگذاشتی-
رستم با هفت گرد در شکارگاه افراسیاب:
تو ای می گسار از می بابلی/بپیمای تا سر یکی بلبلی*-
بپیمود می ساقی و داد زود/تهمتن شد از دادنش شاد زود-
" شاهد " در نخجیرگاه رستم:
یکی نره گوری زده بر درخت / نهاده بر خویش کوپال و رخت
یکی جام می پر می به دست دگر / پرستنده بر پای پیشش پسر -
" شاهد " در دیدار رستم و اسفندیار:
بیاورد یک جام می میگسار/که کشتی بکردی بروبر گذار-
به یاد شهنشاه رستم بخورد/برآورد ازان چشمهٔ زرد گرد-
همان جام را کودک میگسار/بیاورد پر بادهٔ شاهوار-
چنین گفت پس با پشوتن به راز/که بر می نیاید به آبت نیاز-
" شاهد " در بزم رستم و شاه سمنگان:
"گسارندهٔ باده" آورد ساز/سیه چشم و گلرخ بتان طراز-
نشستند با رودسازان به هم/بدان تا تهمتن نباشد دژم-
چو شد مست و هنگام خواب آمدش/همی از نشستن شتاب آمدش-
ریدک خسرو پرویز:
یکی ریدکی پیش او بد به پای/به ریدک چنین گفت کای رهنمای-
برو تشت آب آر و مشک و عبیر/یکی پاک تر جامهٔ دلپذیر-
پرستنده بشنید آواز اوی/ندانست کودک همی راز اوی-
ز پیشش بیامد پرستار خرد/یکی تشت زرین بر شاه برد-
ابا جامه و آبدستان و آب/همیکرد خسرو به بردن شتاب-
دیو هم برای بیراه کردن کیکاووس، خود را به صورت ریدک در می آورد:
چنان بد که ابلیس روزی پگاه/یکی انجمن کرد پنهان ز شاه-
یکی دیو باید کنون نغزدست/که داند ز هرگونه رای و نشست-
شود جان کاووس بیره کند/به دیوان برین رنج کوته کند-
یکی دیو دژخیم بر پای خاست/چنین گفت کاین چربدستی مراست-
غلامی بیاراست از خویشتن/سخنگوی و شایستهٔ انجمن-
بیامد بر او زمین بوس داد/یکی دستهٔ گل به کاووس داد-
مردی در شکل و شمایل ریدک در شبستان کسرا انوشه روان:
چو بشنید دانا ز نوشین روان/سرش پرسخن گشت و گویا زبان-
چنین داد پاسخ که در خان تو/میان بتان شبستان تو-
یکی مرد برناست کز خویشتن/به آرایش جامه کردست زن-
گزارنده گفت این نه اندر خورست/غلامی میان زنان اندرست-
غلامی پدید آمد اندر میان/به بالای سرو و به چهر کیان-
حافظ:
گر چنین "جلوه کند مغبچه ٔ باده فروش"
خاکروب در میخانه کنم مژگان را.
نامه ٔ تعزیت دختر رز بنویسید
تا همه "مغبچگان زلف دوتا بگشایند".
.....................................
پ ن:
ریدک1: غـِـلام و اَمرَد - توبره کش و نیزه دار زال زر -
توبره کش2: "خریطه کش، حمل کننده ی وسایل کار یا زین و یراق و حمایل اسب، شاگرد پیشه، پادو.
بلبل*: کوزه، سبو:
زواره چو بلبل به کف برنهاد/هم از شاه کاووس کی کرد یاد-
بلبلی*، لبالب، لبریز، آکنده:
تو ای میگسار از می بابلی / بپیمای تا سر یکی « بلبلی » -
بهادر امیرعضدی