برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(132) - مترادف ِ اصطلاح ِ "سخن گفتن بی سر و ته، هجو و لغو گویی" در شاهنامه ی فردوسی.

برگزیده هایی از شاهنامه  فردوسی

***
(132) - مترادف ِ اصطلاح ِ "
سخن گفتن بی سر و ته، هجو و لغو گویی" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
 

نشستند و جستند هرگونه رای/سخن را نه سر بود پیدا نه پای-

و
 چو بشنید ازو آسیابان سخن/نه سردید از آن کار پیدانه بن-

و
 فرستاده آمد دلی پر سخن/سخن را نه سر بود پیدا نه بن-

و
 بدو گفت اگر راست گویی سخن/ز کژی نه سر یابم از تو نه بن-

و
 چو خراد برزین شنید این سخن/نه سر دید پیمان او را نه بن-

و
 چو بشنید از آن نامداران سخن/نه سردید آن را به گیتی نه بن-

و
 همه راستی خواستم زین سخن/به کژی نه سر بود پیدا نه بن-

و
 سرانجام ازین بگذراند سخن/نه سر بینم این کار او را نه بن-

و
 نشستند و جستند هرگونه رای/سخن را نه سر بود پیدا نه پای-

و
 چنین داد پاسخ که من زین سخن/نه سر نیک بینم بلا را نه بن-

و
 ازین در کجا گفت یارم سخن/نه سر باشد این آرزو را نه بن-

و
 تو گفتی که با ما نگفت این سخن/نه سر بود ازان کار هرگز نه بن-

بهادر امیرعضدی

سرحدات و حوزه ی نفوذ سام نریمان:

و.ک(069) 

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
سرحدات و حوزه ی نفوذ سام نریمان:

وزان پس منوچهر عهدی نوشت/سراسر ستایش بسان بهشت-
همه کابل و زابل و مای و هند/ز دریای چین تا به دریای سند-
ز زابلستان تا بدان روی بست/به نوی نوشتند عهدی درست-

بهادر امیرعضدی

نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش 29 –


برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش 29 –
***
حکیم فرزانه ی طوس، در شاهنامه ی کوه پیکرش، باور پیشینیان ما به طالع سعد و نحس و ایمان آنان به توان اختر شناسان در باز بینی و بازخوانی آینده ی اشخاص یا رخداد ها یا جنگ های پیش رو، را بازتاب می دهد و رخ می نمایاند.
برای برآورد ِ فرجام ِ نبرد ها، آینده و سرنوشت آتی اشخاص پس از تولد، فرجام ازدواج ها، و دیگر سوژه ها، از ستاره شماران و زیج و اسطرلاب بهره گرفته میشده ست.
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
ستاره شماران و دیدن ستاره ی زال:

بفرمود پس شاه با موبدان/ستاره شناسان و هم بخردان-
که جویند تا اختر زال چیست/بران اختر از بخت سالار کیست-
چو گیرد بلندی چه خواهد بدن/همی داستان از چه خواهد زدن-
ستاره شناسان هم اندر زمان/از اختر گرفتند پیدا نشان-
بگفتند باشاه دیهیم دار/که شادان بزی تا بود روزگار-
که او پهلوانی بود نامدار/سرافراز و هشیار و گرد و سوار-
چو بنشنید شاه این سخن شاد شد/دل پهلوان از غم آزاد شد-

بهادر امیرعضدی

مهر ِ غریزی پدر به فرزند، هرچند فرزند ناخلف و نابکار.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مهر ِ غریزی پدر به فرزند، هرچند فرزند ناخلف و نابکار.
***
مهرِ فریدون بر فرزند ناخلف و نابکاری تور:

فرستاده آمد رخی پر ز شرم/دو چشم از فریدون پر از آب گرم-
که چون برد خواهد سر شاه چین/بریده بر شاه ایران زمین-
که فرزند گر سر بپیچید ز دین/پدر را بدو مهر افزون ز کین-
گنه بس گران بود و پوزش نبرد/و دیگر که کین خواه او بود گرد-
بیامد فرستادهٔ شوخ روی/سر تور بنهاد در پیش اوی-
فریدون همی بر منوچهر بر/یکی آفرین خواست از دادگر-

بهادر امیرعضدی

در شاهنامه، نیا هم به مفهوم پدر بزرگ و هم دایی به شمار می آید.

و.ک(070) 

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
در شاهنامه، نیا هم به مفهوم پدر بزرگ و هم دایی به شمار می آید.
***
نیا، پدر بزرگ، نیاکان، جد:

جهاندار هوشنگ با رای و داد/به جای نیا تاج بر سر نهاد-
هوشنگ پسر سیامک به جای کیومرث (پدر بزرگ)، تاج بر سر نهاد.
&&&
به مرد اندرون چند گه فیلقوس/به روم اندرون بود یک چند بوس- 
سکندر به تخت نیا برنشست/بهی جست و دست بدی را ببست-
اسکندر پسر دارا، به تخت فیلیپ، فیلیپس، فیلقوس(پدر بزرگ مادری) بر نشست. 
&&&

 چو بهمن به تخت نیا بر نشست/کمر با میان بست و بگشاد دست-
بهمن(اردشیر دراز دست) پسر اسفندیار، بر تخت گشتاسب(پدر بزرگ) نشست.

&&&


منوچهر به  فریدون:

بینداختم چون یکی اژدها/بریدم سرش از تن بی بها-
فرستادم اینک به نزد نیا/بسازم کنون سلم را کیمیا-

منوچهر سر بریده ی تور را نزد نیا(پدر بزرگ) فریدون می فرستد.

فریدون، نیای منوچهر ست.

&&&


موبدان، به سام نریمان:

که ضحاک، مهراب را بُد نیا/دل شاه ازیشان پر از کیمیا-

ضحاک، نیا ی مهراب کابلی ست.

&&&

اردشیر ساسان(اردشیر بابکان) به شهرگیر: 
 چنین گفت پس شاه با پهلوان/که ایدر همی باش روشن روان-
 من اکنون بسازم یکی کیمیا/چو اسفندیار آنک بودم نیا-

اسفندیار جد  بزرگ اردشیر ساسان(اردشیر بابکان)  
&&&

رستم:
 دگر سام کو بود ما را نیا/ببرد از جهان دانش و کیمیا-
سام نیای رستم ست.
&&&

اسفندیار:
چنین گفت کاین کین خون نیاست/کزو شاه را دل پر از کیمیاست-
و
سرانشان ببرم به کین نیا/پدید آرم از هر دری کیمیا-
 همه گورشان کام شیران کنم/به کام دلیران ایران کنم-
لهراسب (پدر بزرگ) اسفندیار.
&&&
دوان اورمزد از میانه برفت/به پیش جهاندار چون باد تفت-
ز پیش نیا زود برداشت گوی/ازو گشت لشکر پر از گفت وگوی-
و
سر خرد کودک بیاراستند/بس از گنج در و گهر خواستند-
همی ریخت تا شد سرش ناپدید/تنش را نیا زان میان برکشید-
اردشیر ساسانیان(اردشیر بابکان)، پدر بزرگ اورمزد شاپور اردشیر

&&&

 نیا، خال، خالو، دایی:
 به سهراب آگاهی آمد ز راه/ز هومان و از بارمان و سپاه-
 پذیره بشد با نیا همچو باد/سپه دید چندان دلش گشت شاد-

سهراب با ژنده رزم(برادر تهمینه) پذیرا شد.

ژنده رزم دایی سهراب ست.

&&&


مادر سیاوش به کیکاووس:

نیایم سپهدار گرسیوزست/بران مرز خرگاه او مرکزست-

گرسیوز، دایی مادر سیاوش  ست.

&&&


شیده یا پشنگ افراسیاب، دایی کیخسرو:

چنین گفت کین شیده خال منست/ببالا و مردی همال منست-
و
بخندید خسرو ز کار نیا/ازان جستن چاره و کیمیا-
ازان پس چنین گفت کافراسیاب/پشیمان شدست از گذشتن ز آب-

بهادر امیرعضدی