برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

دیدگاه ها به اسکندر در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۲ - اسکندر، از زبان اردشیر ساسانی

و.ک(153,2)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

دیدگاه ها به اسکندر در شاهنامه ی فردوسی - بخش ۲ - اسکندر، از زبان ِ  اردشیر ساسانی و  دو جوان 

***

اسکندر، از زبان ِ اردشیر ساسانی و  دو جوان
زبان برگشاد اردشیر جوان / که ای نامداران روشن‌روان -
کسی نیست زین نامدار انجمن / ز فرزانه و مردم رای زن -
که نشنید کاسکندر بد گمان / چه کرد از فرومایگی در جهان -

نیکان ما را یکایک بکشت / به بیدادی آورد گیتی به مشت -


اردشیر در پی هفتواد ست که به دو جوان بر میخورد و به خانه ی آنان دعوت میشود آن دو جوان از اسکندر میگویند:
چو تنگ اندر آمد یکی خانه دید / به در بر دو برنای بیگانه دید-
نشستند با شاه گردان به خوان / پرستش گرفتند هر دو جوان -
به آواز گفتند کای سرفراز / غم و شادمانی نماند دراز -
نگه کن که ضحاک بیدادگر / چه آورد زان تخت شاهی به سر -
هم افراسیاب آن بداندیش مرد/ کزو بد دل شهریاران به درد -
سکندر که آمد برین روزگار / بکشت آنک بد در جهان شهریار -
برفتند و زیشان به جز نام زشت / نماند و نیابند خرم بهشت -

نماند همین نیز بر هفتواد / بپیچد به فرجام این بدنژاد -

بهادر امیرعضدی

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۱۱ - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش ۷) - شبیخون رستم

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۱۱ - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش ۷) - شبیخون رستم

***

شبیخون شگرد (تاکتیک) ِ جنگی توارنیان است. ایرانیان ترفند شبیخون را زشت میدانند و از سر ِ نامردی و زبونی.(( شبیخون نه کردار مردان بود )) 

ایرانیان نبرد رخ به رخ و چشم در چشم حریف را مردانه تر می دانند و دوست تر می دارند.

***

شبیخون رستم به کاخ افراسیاب.

***

رستم به سر چاه بیژن میرسد:

فرو هِشت رستم به زندان کمند / برآوردش از چاه با پایبند - 

برهنه تن و موی و ناخن دراز / گدازیده از رنج و درد و نیاز - 

همه تن پر از خون و رخساره زرد / ازان بند زنجیر ِ زنگار خورد - 

خروشید رستم چو او را بدید / همه تن در آهن شده ناپدید - 

بزد دست و بگسست زنجیر و بند / رها کرد ازو حلقه ی پای بند - 

سوی خانه رفتند زان چاهسار / به یک دست بیژن به دیگر زوار - 

تهمتن بفرمود شستن سرش / یکی جامه پوشید نو بر برش - 

شتر بار کردند و اسبان به زین / بپوشید رستم سلیح گزین - 

نشستند بر باره نامآوران / کشیدند شمشیر و گرز گران - 

گسی کرد بار و بر آراست کار / چنانچون بود در خور کارزار - 

بشد با بنه اشکش تیزهوش / که دارد سپه را به هر جای گوش - 


رستم برافروخته از به بند کشیده شدن بیژن، تا خواب را بر افراسیاب حرام نکند، خواب را به چشم خود روا نمی دارد: 

به بیژن بفرمود رستم که شو / تو با اشکش و با منیژه برو - 

که ما امشب از کین افراسیاب / نیابیم آرام و نه خورد و خواب -

یکی کار سازم کنون بر درش / که فردا بخندد برو کشورش - 

بدو گفت بیژن، منم پیشرو / که از من همی کینه سازند نو - 

برفتند با رستم آن هفت گرد / بُنه اشکش تیزهش را سپرد - 

عنانها فگندند بر پیش زین / کشیدند یکسر همه تیغ کین - 

بشد تا به درگاه افراسیاب / به هنگام سستی و آرام و خواب - 

برآمد ز ناگه دِه و دار و گیر / درخشیدن تیغ و باران تیر - 

سران را بسی سر جدا شد ز تن / پر از خاک ریش و پر از خون دهن - 


رستم، تسخر زنان، به بانگی رعد آسا خواب را به چشم افراسیاب حرام میکند:

ز دهلیز در رستم آواز داد / که خواب تو خوش باد و گردانت شاد - 

بخفتی تو بر گاه و بیژن به چاه / مگر باره دیدی ز آهن به راه - 

منم رستم زابلی، پور زال / نه هنگام خوابست و آرام و هال - 

شکستم در ِ بند زندان تو / که سنگ گران* بد نگهبان تو - 

رها شد سر و پای بیژن ز بند / به داماد بر کس نسازد گزند - 

ترا رزم و کین سیاوخش بس / بدین دشت گردیدن رخش بس - 

همیدون بر آورد بیژن خروش / که ای ترک بدگوهر تیره هوش - 

بر اندیش زان تخت فرخنده جای/ مرا بسته در پیش کرده به پای - 

همی رزم جستی بسان پلنگ / مرا دست بسته بکردار سنگ - 

کنونم گشاده به هامون ببین / که با من نجوید ژیان شیر کین - 

بزد دست بر جامه افراسیاب / که جنگآوران را به بُست* ست خواب - 

بفرمود زان پس که گیرند راه / بدان نامداران جوینده گاه - 

ز هر سو خروش تکاپوی خاست / ز خون ریختن بر درش جوی خاست - 

هرآنکس که آمد ز توران سپاه / زمانه تهی ماند زو جایگاه - 

گرفتند بر کینه جستن شتاب / ازان خانه بگریخت افراسیاب - 

به کاخ اندر آمد خداوند رخش / همه فرش و دیبای او کرد بخش - 

پریچهرگان سپهبد پرست / گرفته همه دست گردان به دست –

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۱۰ - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش ۶) - شبیخون خسرو پرویز

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۱۰ - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش ۶) - شبیخون خسرو پرویز

***

شبیخون شگرد (تاکتیک) ِ جنگی توارنیان است. ایرانیان ترفند شبیخون را زشت میدانند و از سر ِ نامردی و زبونی.(( شبیخون نه کردار مردان بود )) 

ایرانیان نبرد رخ به رخ و چشم در چشم حریف را مردانه تر می دانند و دوست تر می دارند.

***

شبیخون خسرو پرویز به بهرام چوبینه:

 وزان روی شد شهریار جوان / چو بگذشت شاد از پل نهروان -

 همه مهتران را زلشکر بخواند / سزاوار بر تخت شاهی نشاند -

 بخواهم گشادن یکی راز خویش / نهان دارم از لشکر آواز خویش -

 من امشب سگالیده‌ام تاختن / سپه را به جنگ اندر انداختن -

 که بهرام را دیده‌ام در سخن / سواری ست اسپ افگن و کار کن -

 همی کودکی بی‌خرد داندم / به گرز و به شمشیر ترساندم -

 نداند که من شب شبیخون کنم / به رزم اندرون بیم بیرون کنم -

 اگر یار باشید با من به جنگ / چو شب تیره گردد نسازم درنگ -

 چو شوید به عنبر، شب تیره، روی / بیفشاند این گیسوی مشکبوی -

 شما بر نشینید با ساز جنگ / همه گرز و خنجر گرفته به چنگ -

 بران برنهادند یکسر سپاه/ که یک تن نگردد ز فرمان شاه -

 چو خسرو بیامد به پرده سرای / ز بیگانه مردم، بپردخت جای -

 بیاورد گستهم و بندوی را / جهاندیده و گرد، گردوی را -

 همه کارزار شبیخون بگفت / که با او مگر یار باشند و جفت -

 بدو گفت گستهم کای شهریار / چرایی چنین ایمن از روزگار -

 تو با لشکر اکنون شبیخون کنی / ز دلها مگر مهر بیرون کنی -

 سپاه تو با لشکر دشمنند / ابا او همه یک دل و یک تنند -

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۹ - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش ۵) - شبیخون دوم پرموده به بهرام

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۹ - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش ۵) - شبیخون دوم پرموده به بهرام

***

پهلوانان ایرانی، بیگانه با ترفند شبیخون در نبرد.

***

شبیخون شگرد (تاکتیک) ِ جنگی توارنیان است. ایرانیان ترفند شبیخون را زشت میدانند و از سر ِ نامردی و زبونی.(( شبیخون نه کردار مردان بود )) 

ایرانیان نبرد رخ به رخ و چشم در چشم حریف را مردانه تر می دانند و دوست تر می دارند.

***

شبیخون دوم پرموده به بهرام:

 چو آمد به لشکرگه خویش باز / شبیخون سگالید گردن فراز -

 چو نیمی ز تیره شب اندر گذشت / سپهدار جنگی برون شد به دشت -

 سپهبد بران سوی لشکر کشید / ز ترکان طلایه کس او را ندید -

 چو آمد به نزدیکی رزمگاه / دم نای رویین برآمد ز راه -

 چو آواز کوس آمد و کرنای / بجستند ترکان جنگی ز جای -

 ز لشکر بران سان برآمد خروش / که شیر ژیان را بدرید گوش -

 به تاریکی اندر دها ده بخاست / ز دست چپ لشکر و دست راست -

 یکی مر دگر را ندانست باز / شب تیره و نیزه‌های دراز -

 به خنجر همی آتش افروختند / زمین و هوا را همی‌سوختند -

 ز ترکان جنگی فراوان نماند / ز خون، سنگها جز به مرجان نماند -

  گریزان همی‌ رفت مهتر چو گرد / دهن خشک و لبها شده لاجورد -

 چنین تا سپیده‌ دمان بردمید / شب تیره گون دامن اندر کشید –

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۸ - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش ۴) - شبیخون اول پیموده به بهرام

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۸ - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش ۴) - شبیخون اول پیموده به بهرام

***

پهلوانان ایرانی، بیگانه با ترفند شبیخون در نبرد.

***

شبیخون شگرد (تاکتیک) ِ جنگی توارنیان است. ایرانیان ترفند شبیخون را زشت میدانند و از سر ِ نامردی و زبونی. (( شبیخون نه کردار مردان بود ))

ایرانیان نبرد رخ به رخ و چشم در چشم حریف را مردانه تر می دانند و دوست تر می دارند.

***

شبیخون اول پرموده  به بهرام: 

میان دو لشکر دو فرسنگ بود / که پهنای دشت از در جنگ بود - 

 دگر روز بهرام جنگی برفت / به دیدار گردان پرموده تفت -

 نگه کرد پرموده او را بدید / ز هامون یکی تند بالا گزید -

 سپه را سراسر همه برنشاند / چنان شد که در دشت جایی نماند -

 سپه دید پرموده چندانک دشت / ز دیدار ایشان همی خیره گشت -

 و را دید در پیش آن لشکرش/ به گردون برآورده جنگی سرش -

 غمی گشت و با لشکر خویش گفت / که این پیش‌رو را هژبر ست جفت -

 شمار سپاهش پدیدار نیست / هم این رزم را کس خریدار نیست -

 سپهدار گردن‌کش و خشمناک / همی خون شود زیر او تیره خاک -

 چو شب تیره گردد شبیخون کنیم / ز دل بیم و اندیشه بیرون کنیم -

 چو پرموده آمد به پرده سرای / همی‌زد ز هر گونه از جنگ رای -

 همی‌گفت کین از هنرها یکی ست / اگر چه سپه‌شان کنون اندکی ست -


 بدان‌گه که بهرام شد جنگ‌جوی / از ایران سوی ترک بنهاد روی -

 یکی باغ بد در میان سپاه / ازین روی و زان روی بد رزم‌گاه -

 بیامد بدان باغ و می در کشید / چو پاسی ز تیره شب اندر کشید -

 طلایه بیامد به پرموده گفت / که بهرام را جام و باغست جفت -

 سپهدار ازان جنگیان شش هزار / زلشکر گزین کرد گرد و سوار -

 فرستاد تا گرد بر گرد باغ / بگیرند گردنکشان بی‌چراغ -

 

بهرام از طرح شبیخون پرموده آگاه میشود و با ایجاد رخنه در دیوار باغ محاصره باغ را می شکند و سپاه پرموده را دور می زند:

چو بهرام آگه شد از کارشان / ز رای جهانجوی و بازارشان -

 یلان سینه را گفت کای سرفراز / به دیوار باغ اندرون رخنه ساز -

 پس آنگاه بهرام و ایزد گشسب / نشستند با جنگجویان بر اسب -

 ازان رخنه باغ بیرون شدند / که دانست کان سرکشان چون شدند -

 سبک رخنهٔ دیگر اندر زدند / سپه را یکایک بهم بر زدند -

 همی تاخت بهرام خشتی به دست / چناچون بود مردم نیم مست -

 نجَستند گُردان کس از دست اوی / به خون گشت یازان سر شست اوی -

 برآمد چکاچاک و بانگ سران / چو پولاد را پتک آهنگران -

 ازان باغ تا جای پرموده شاه / تن بی‌سران بد فگنده به راه -