و.ک(072,7)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
در پرده گویی ِ "عیان ترین بی حاجت ِ بیان" حکیم فردوسی طوسی، در سروده های "اروتیک" شاهنامه - بخش هفتم -
کیکاووس از دو نوزاد مرده ی پرستار شبستان، بد گمان ست:
ازان پس نگه کرد کاووس شاه/کسی را که کردی به اختر نگاه-
ز سودابه و رزم هاماوران/سخن گفت هرگونه با مهتران-
وزان کودکان نیز بسیار گفت/همی داشت پوشیده اندر نهفت-
سرانجام گفتند کاین کی بود/به جامی که زهر افگنی می بود-
دو کودک ز پشت کسی دیگرند/نه از پشت شاه و نه زین مادرند-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 22 - افراسیاب از دید زال و پیران ویسه.
***
زال به رستم:
بدو گفت زال ای پسر گوش دار/یک امروز با خویشتن هوش دار-
که آن ترک در جنگ نر اژدهاست/در آهنگ و در کینه ابر بلاست-
درفشش سیاهست و خفتان سیاه/ز آهنش ساعد ز آهن کلاه-
همه روی آهن گرفته به زر/نشانی سیه بسته بر خود بر-
ازو خویشتن را نگه دار سخت/که مردی دلیرست و پیروز بخت-
بدو گفت رستم که ای پهلوان/تو از من مدار ایچ رنجه روان-
جهان آفریننده یار منست/دل و تیغ و بازو حصار منست-
افراسیاب از دید پیران:
پراگنده نامش به گیتی بدیست/ولیکن جز اینست مرد ایزدیست-
خرد دارد و رای و هوش بلند/به خیره نیاید به راه گزند-
رخت رزم افراسیاب:
زال به رستم:
درفشش سیاهست و خفتان سیاه/ز آهنش ساعد ز آهن کلاه-
همه روی آهن گرفته به زر/نشانی سیه بسته بر خود بر-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اغراق یا بزرگنمایی در شاهنامه ی فردوسی - بخش هفتم
***
اغراق و بزرگنمایی، شگردی هنرمندانه که ردّ و نشان آن را در بسیاری از هنرها از جمله کاریکاتور، مینیاتور، سینما، تاتر، شعر(بویژه غزل)، داستان و ... می توان دید. اغراق، جلوه یی ست از هنر که برای ملموس و مشهود کردن یک واقعیت، آن را پر رنگ و لعاب تر و فراتر از اصل ِ همان واقعیت به رخ می کشد. نبوغ فردوسی در بکار گیری شگرد ِ اغراق، بسیار در شاهنامه دیده می شود. اغراق یکی از ارکان شاهنامه ست.
***
فرازهایی از اغراق در شاهنامه ی فردوسی
***
نبرد کیقباد با افراسیاب:
ز لشکر چو کشتی سراسر زمین/کجا موج خیزد ز دریای چین-
سپر در سپر بافته دشت و راغ/درفشیدن تیغها چون چراغ-
جهان سر به سر گشت دریای قار/برافروخته شمع ازو صدهزار-
ز نالیدن بوق و بانگ سپاه/تو گفتی که خورشید گم کرد راه-
و
به جنگش بیاراست افراسیاب/به گردون همی خاک برزد ز آب-
جهان کر شد از نالهٔ بوق و کوس/زمین آهنین شد هوا آبنوس-
ز زخم تبرزین و از بس ترنگ/همی موج خون خاست از دشت جنگ-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
در پادشاهی زو طهماسب، ایران دچار خشکسالی می شود. آنسان که ارزش نان با درم برابر می شود.
بی ارزش شدن پول:
همان بد که تنگی بد اندر جهان/شده خشک خاک و گیا را دهان-
نیامد همی ز آسمان هیچ نم/همی برکشیدند نان با درم-
بهادر امیرعضدی