برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(64) - اصطلاح ِ از دوست باز موند، به یار هم نرسید در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***

 (64) - اصطلاح ِ از دوست باز موندن و به یار نرسیدن، در شاهنامه ی فردوسی

***

گردیه به برادرش بهرام چوبینه :
برین بر یکی داستان زد کسی / کجا بهره بودش ز دانش بسی -
 که خر شد که خواهد زگاوان سر اوی / بیکباره گم کرد گوش و بر اوی* -

...........................................................................................

پ ن

ایرج میرزا:

* بوده است خری که دُم نبودَش/روزی غم بی دُمی فُزودَش-

در دُم طلبی قدم همی زد/دُم می طلبید و دُم نمی زد-
یک رَه نه ز روی اختیاری/بُگذشت میان کشت زاری-
دهقان مگرش ز گوشه یی دید/بَرجَست و از او دو گوش بُبرید-
بیچاره خر آرزوی دُم کرد/نایافته دُم دو گوش گُم کرد-


بهادر امیرعضدی

(63) - اصطلاح ِ خدا رو خوش نمیاد، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***

(63) - اصطلاح ِ خدا رو خوش نمیاد، در شاهنامه ی فردوسی

***

کیخسرو:

نیاید جها نآفرین را پسند / که جوینده بر بیگناهان گزند - 

بهادر امیرعضدی

(62) - اصطلاحِ چشم زخم، در شاهنامه ی فردوسی.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(62) - اصطلاحِ چشم زخم، در شاهنامه ی فردوسی.

***

باور به چشم زخم در شاهنامه.

***
 گیو به رستم:

(چه چشم بد آمد) به گودرزیان / کزان سود ما را سر آمد زیان -
ز گیتی مرا خود یکی پور بود / همم پور و هم پاک دستور بود -
شد از چشم من در جهان ناپدید / بدین دودمان کس چنین غم ندید -

بشد پیش یزدان خورشید و ماه / بیامد بدو کرد پشت و پناه -

همی گفت (چشم بدان) کور باد / بدین کار بیژن مرا زور باد -


سران و سپهسالاران به زال و رستم : 

بگفتند با زال و رستم که شاه/بگفتار ابلیس گم کرد راه-

جز آنست کیخسرو ای پهلوان/که دیدی تو شاداب و روشن‌روان-
شده کوژ بالای سرو سهی/گرفته گل سرخ رنگ بهی-
ندانم چه (چشم بد) آمد بروی/چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی-
مگر تیره شد بخت ایرانیان/وگر شاه را ز اختر آمد زیان-


رودابه به مادرش(سیندخت):

بدو گفت رودابه ای شاه زن/سزای ستایش به هر انجمن-

من از خاک پای تو بالین کنم/به فرمانت آرایش دین کنم-

ز تو چشم آهرمنان دور باد/دل و جان تو خانهٔ سور باد-

چو بشنید سیندخت گفتار اوی/به آرایش کاخ بنهاد روی-

*

ندانم چه(چشم بد) آمد بروی / چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی -
چه آمد برین تخمه از (چشم بد)/که بر بدکنش بی گمان بد رسد -

*  

 همانا چنو نیز دیده ندید/ز خوبی کجا بود (چشمش رسید)-

یکی ترک تیری برو برگماشت/ز پشتش سر تیر بیرون گذاشت-

*

چه آمد برین تخمه از (چشم بد)/که بر بدکنش بی‌گمان بد رسد-

*

ز تاج تو (چشم بدان) دور باد/همه روزگاران تو سور باد-

*

که چشم بد از فر تو دور باد/همه روزگاران تو سور باد-

*

به کام تو بادا سپهر بلند/ز (چشم ِ بَدانت) مبادا گزند-

*

 چو شاپور شد همچو سرو بلند/(ز چشم بدش) بود بیم گزند-

*

مبیناد چشم بد این شاه را/نماند بجز بر فلک ماه را-


بهادر امیرعضدی

« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - بنام نوشیدن می در شاهنامه - 7

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - بنام نوشیدن می در شاهنامه - 7
***
میگساری رستم
***
رستم به نام گشتاسب جام را سر می کشد:
  بفرمود مهتر که جام آورید / به جای می پخته خام آورید -
ببینیم تا رستم اکنون ز می / چه گوید چه آرد ز کاووس کی -
بیاورد یک جام می میگسار / که کشتی بکردی برو بر گذار -
(به یاد شهنشاه، رستم بخورد / برآورد ازان چشمه ی زرد گرد) -
همان جام را کودک میگسار / بیاورد پر باده شاهوار -
چنین گفت پس با پشوتن به راز / که با می نیاید به آبت نیاز -
چرا آب بر جام می بفکنی / که تیزی نبیند کهن بشکنی -
پشوتن چنین گفت با میگسار / که بی آب جامی می افکن بیار -
می آورد و رامشگران را بخواند / ز رستم همی در شگفتی بماند -
چو هنگامه ی رفتن آمد فراز / ز می لعل شد رستم سرفراز -
چنین گفت با او یل اسفندیار / که شادان بدی تا بود روزگار -
ز می هر چه خوردی ترا نوش باد / روان دلاور پر از توش باد -

*

بنام نوشیدن:
به می دست بردند و مستان شدند/ز رستم سوی یاد دستان شدند-
همی خورد مهراب چندان نبید/که چون خویشتن کس به گیتی ندید-

بهادر امیرعضدی

« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - 6

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - 6
***
 به روزی که رای شکار آیدت / چو یوز درنده به کار آیدت -
(دو بازی بهم در نباید زدن / می و بزم و نخچیر و بیرون شدن) -
که تن گردد از جستن می گران / نگه داشتند این سخن مهتران -
وگر دشمن آید به جایی پدید / ازین کارها دل بباید برید –

(سخن پیش فرهنگیان سخته گوی / گَهِ می، نوازنده و تازه‌روی) -

*

 (گرت هست جام می زرد خواه / به دل خرمی را مدان از گناه) - 
*
(ز می نیز هم شادمانی گزین / که مست از کسی نشنود آفرین) -
*
جرعه نوشی یا نم نم نوشی  و جام از پی جام نوشیدن:
 (هم آنگه چو از باده خرم شدند / ز خُردک به جام دمادم شدند) -

*
(بدین گونه تا شاد خرم شدند / ز خُردک به جام دمادم شدند) -

*

(بدین گونه تا شاد خرم شدند / ز خُردک به جام دمادم شدند) -

*

 چو جام نبیدش دمادم شود / بخسپد بدانگه که خرم شود - 


جام دمادم نوشاندن اسفندیار به گرگسار و مست و "بیخود" کردنش:
 یکی جام زرین به کف برگرفت/ز گشتاسپ آنگه سخن در برگرفت-
وزان پس بفرمود تا گرگسار/شود داغ دل پیش اسفندیار-
بفرمود تا جام زرین چهار/دمادم ببستند بر گرگسار-

بهادر امیرعضدی